عیدتان مبارک
گمان کنم که زمانــــش رسیده برگردی
به ساحت شب قدر ای سپیده برگردی
هزار بیت فرج نذر می کنم شاید
بـه دفتر غزلم ای قصیده برگردی
زمــان آن نرســیده کــرامتــی بکــنی
قدم به خانه گذاری به دیده برگردی؟
مزار حضرت مهتاب را نشان بدهی
بـه شهر سبـز ترین آفریده برگردی
گمان کنم که زمانش…گمان کنم حالا
که پــلک شاعـــری من پــریده برگردی
نگاه کن! به خدا بی تو زندگی تنهاست
قبـــول کــن که زمانش رسیده برگردی
«نغمه مستشار نظامی»
آقای رئیس جمهور
جناب آقای روحانی من به شما رأی ندادم ، ولی شما را ملت ما انتخاب کرد.
ما مثل عده ای نیستیم که در دوره قبل گفتند ؛ تقلب شده آن هم تقلب 11 میلیونی!! تسلیم قانون هستیم
و به انتخاب ملت ایران احترام می گذاریم و این انتخابات را مثل دوره های قبل درست می دانیم .
پیروزی شما را تبریک می گویم آقای رئیس جمهور ؛ مسئولیت سنگینی یست ، شما را به خدا مراقب باشید
پایتان از جاده تقوا نلغزد، اول عرفان خود را تقویت کنید ، و بعد برای رضای خدا به این ملت خدمت کنید و پای
وعده هایتان بایستید ، در برخورد با احزاب دیگر عدالت را در نظر بگیرید، یادتان هست چه ایراداتی به دولت
احمدی نژاد میگرفتید ؟!!! بی غرض ، حُسن های دولت قبلی را ادامه دهید و نقص هایش را برطرف کنید.
آقای روحانی ؛ الان شما رئیس جمهور من هستید ، دیدید که کاخ سفید بر خلاف گذشته ، تبریک گفت!!!
همان کاخ سفیدی که چشم دیدن مردم این مملکت را هیچ وقت نداشت!!! ، سلام گرگ بی طمع نیست ، پس
مراقب باشید ، بزرگواری و جلیل القدر بودن ملت را حفظ کنید ، و در برخورد با دشمنان اسلام و جمهوری
اسلامی ایران قاطع باشید و با ملت ، متواضع و افتاده چون قالی.
آقای رئیس جمهور ، شما را به خدا تحت هیچ شرایطی از فرمان رهبر عزیزمان ، امام خامنه ای سرپیچی نکنید
و ثابت کنید که ولایتی هستید.
خلاصه در یک کلام ، روحانیت خود را از دست ندهید .
آقای رئس جمهور ، الان آن کلید در دست شما هست ، پس خوب از آن استفاده کنید… نکند با آن کلید ،
درهارا ، به روی دشمنان ما باز کنید!!! …نکند با آن کلید ، عده ای را در جایشان قفل کنید به خاطر کینه
وخودخواهی.
برای شما و ملت ایران دعا می کنیم.
نویسنده مطلب :سمیه علیزداه
تسلیت
گل رفت و شمیم خوشش اینجاست هنوز
بلبل به هوا ی گل چه شیداست هنوز
رفتی ز جهان اگر چه ای روح خدا
لیکن علم مهر تو بر پاست هنوز
ضیافت شام
به مناسبت میلاد فرخنده امام جواد علیه اسلام دو تن از اساتید گرامی این مدرسه که به جرگه متأهلین پیوسته بودند ونیز تولد محمد حسین کوچولو دردانه مدیر حوزه
جشن بزرگ میلاد همراه ضیافت شام ؛ با پذرایی از تمام کادر ،اساتید وهمسران آنان،طلاب ،مبلغین ،فازغ التحصیلان، هیئت امنا و خیرین مدرسه،اساتید وکادر حوزه برادارن شهر ،برگزار گردید
خدایا مارا هم حاجت روا بفرما امید که ماهم توفیق چنین انفاق واحسان بزرگی داشته باشیم.
تبریک
نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریــــــای فــضایلی مـــطهر دارد
هـــمتای عـلی نخواهد آمد والله
صـــــد بار اگر کـــعبه ترک بردارد
علیٌٍ حُبُّه جُنَّه
قَسیمُ النّار و الجَنّه
وصیُّ المُصطفی حقّاً
إمامُ الإنس والجِنَّه
عاشقان عیدتان مبارک
پدرا روزتون مبارک
پدر عزیزم روزت مبارک
تبریک
میلاد ابن الرضا
مایه ی جود وسخا بر شما مبارک باد
تشكر فقير
دو فقير نگاهي به جمعيت حاجياني كه در صحرا پخش بودند ،كردند وبعد به هم نگاهي انداختند؛ لباس هاي هر دو پوشيده ولي چند جايش پاره بود، فقير اول لبخندي زد، دندان هاي زردش پيدا شد وگفت:
«بايد شانسمان را امتحان كنيم، شايد بعضي ها ثروتمند ودست ودل باز باشند.چند روز است غذاي درست وحسابي نخورده ايم.»
ودرحالي كه حرف مي زد سوراخ كوچكي را كه روي آستينش بود كشيد وآن را بزرگ تر كرد، فقيردوم به حرف هاي فقير اول اعتنايي نكرد هر دو به راه افتادند يكي از سمت چپ وديگري از راست.
صحراي منا پر بود از مردمي كه براي انجام حج امده بودند وحالا در انجا چادر زده وتوقف كرده بودند. فقير اول با صداي بلند شروع كرد به ناله كردن ، دست هايش را به طرف مردم مي گرفت واز انها درخواست كمك مي كرد:
فقيرم ، بيمارم، چند روزاست كه گرسنه ام ، زن وبچه ام گرسنه هستند، كمكم كنيد…
گاه به گاه مردم سكه هايي به فقير اولي مي دادند، مرد نگاهي به سكه ها مي كرد، لبخندي مي زد وسكه را در شال كمرش پنهان مي كرد.
فقير دومي هم همان طور از كنار مردم مي گذشت و از آن ها كمك مي خواست.پايش مي لنگيد. از كنار يكي از چادر ها كه رد شد پايين لباسش به ميخي گير كرد وپاره شد. ايستاد وبا افسوس به پارگي لباسش نگاه كرد. زير لب گفت:«نبايد به اين جا مي آمدم ، اين ها مسافرند وخودشان بيشتر به پول احتياج دارند.»صدايي به گوشش رسيد. كمي جلوتر چند نفر دور هم نشسته بودند و در حال خوردن انگور بودند. نگاهش به انگور ها كه افتاد آب دهانش را قورت داد. از ديروز چيزي نخورده بود ناگهان فقير اول را ديد كه به سمت انها مي رود ايستاد وانها را نگاه كرد.
فقير اولي به سمت ان جمع رفت ايستاد وگفت: « من فقيرم به من كمك كنيد.»
شخصي كمي انگور برداشت و به طرف فقير گرفت. فقير اولي اخم هايش را درهم كشيد ؛ با دست انگورها را پس زد وگفت به من پول بدهيد! آن شخص گفت :پولي ندارم ففقير غرولند كنان رفت.
فقير دوم كه صداي انها را مي شنيد ،گفت خوب است من هم شانسم را امتحان كنم، همان انگور ها براي امروز من كافي است. وبه راه افتاد پايش را لنگان لنگان كشيد وبه جمع رسيد ،ايستاد سلام كرد وگفت به من كمك كنيد.
همان شخص بلند شد وخوشه اي انگور به طرف فقير دوم گرفت ؛ فقير خوشحال شد انگور را گرفت و گفت خدايا شكرت كه امروز هم غذايم را رساندي. وبه راه افتاد كسي كه به او انگور داده بود با شنيدن اين جمله از او خواست تا بايستد دو خوشه ديگر انگور برداشت و به طرف مرد فقير گرفت.
فقير با تعجب خوشه هاي انگور را گرفت و دوباره خدا را شكر كرد. ان شخص رو كرد به يكي از كساني كه انجا بود پرسيد چه قدر پول همراه توست؟ مرد لباس هايش را گشت 20 درهم پول داشت ، پول ها را به فقير داد مرد فقير كه انتظار چنين كمكي را نداشت با شادي گفت :«خدايا سپاس تو تنها روزي دهنده اي »
آن شخص برخاست و در مقابل چشمان حيرت زده فقير عبايي كه روي لباس هايش پوشيده بود را دراورد و به فقير داد فقير كه از شادي در پوست خود نمي گنجيد اين بار رو به مرد كرد و گفت: « اي مرد از تو متشكرم كه اين قدر به من كمك كردي .» وخندان به راه افتاد.
چند قدم دورتر ايستاد ، ان شخص را به مردي كه در ان اطراف بود نشان داد وپرسيد : « اين مرد بخشنده و بزرگوار كيست؟» مرد نگاهي كرد و گفت :«او جعفر بن محمد امام صادق عليه السلام است.»فقير چند قدم برگشت ،جمعيت در حال صحبت بودند، كسي گفت: من فكر مي كنم اگر فقير به شكر خدا ادامه مي داد ،امام هم چنان به او كمك مي كردند اما وقتي سپاس خدا را نگفت و از خود امام تشكر كرد،امام ديگر به او چيزي نداد.
منبع: بحار ا لانوار ،ج 11 ف ص116