گناه ...
أین تذهبون ؟!
در تصویر زیر بخشی از قبرستان “یافت آباد” تهران نشان داده شده است که در آن دفن اموات بدون توجه به جهت قبله صورت گرفته است.
أین تذهبون…؟
حاجی قهر کرده ای انگار ....؟!
قهر کرده اید انگار ؟ درست نمیگویم؟حاجی دیگر نمیخندی …! چه شده آن لبخندهای دائمت؟
حاجی آنطور درخودت رفته ای دلم غصه اش میشود …سرت را بالا بگیر…به چه می اندیشی؟از چه دلگیری؟ …راستی حاجی ! قبلا ها یه عده ای میگفتند شماها رفتید بجنگید که چه بشود؟خودتان خواستید ،خودتان هم شهید شدید.حالا خودمانیم حاجی، بینی و بین الله رفتی که چه بشود؟رفتی که آزادی داشته باشیم؟رفتی که عده ای مانتوهایشان روز به روز تنگ تر و روسری هایشان روز به روز کوچکترشود؟رفتی که ماه محرمی هم پارتی بگیرند و جشن های آنچنانی؟رفتی که عده ای دختر و پسر به هم که میرسند دست بدهندو اگر ندهند به هم بگویند عقب مانده ؟
حاجی جان ؛ جای پلاکت را این روزها زنجیرهای قطور گرفته !
جای شلوار خاکی ات را شلوارهای پاره پوره و چاک چاک گرفته
(که به زور پایشان نگهش میدارند)!
جای پیراهن ساده ی “مردانه ات” را تی شرت های مارک دار گرفته(بعضا آب رفته اند) !
پسرانمان زیر ابرو بر میدارند ! دخترمان ابرو تیغ میزنند !اوضاعی شده دیدنی … پارکها ، سینماها ، پاساژها شده اند سالن مد !و البته دوست یابی! حاجی تو رفتی که خودت را پیدا کنی و خدایت رااینها مانده اند و دارند خودشان را گم میکنند !حاجی ؛ گلوله دست شما را زخم انداخت و بعدها برد ، اینجا خودشان بر سر و صورت و دست و بازویشان زخم و نقش می اندازند که زیبا شوند … !!!اینجا به کسی بگویی : خواهرم … هنوز بقیه حرف را نگفته شاکی میشود؛که چرا شما بسیجی ها نمیگذارید راحت باشیم؟ما آزادی میخواهیم …
می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم
اونی که خاک گلمو با کربلا سرشته بود رو پیرنای شهدا این جمله رو نوشته بود
می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
آره شهیدایی که با یا زهرا گفتن افتادن با قطره قطره خونشون این حرفارو یادم دادن
می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
وقتی که آقامون بیاد پارکابش سینه زنان همگی نوحه دم می دیم مثل خود صاحب زمان
می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
با فرج آقا اگه مدینه جور بشه برامون با خط خون می نویسیم همه روی سر بندامون
می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
وقتی یل ام البنین می رفت به سوی علقمه هرکی می گفت کجا می ری می گفت با اشک و زمزمه
می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
گناه نکردن....
برای گناه نکردن برنامه ریزی کنید…
آیا تصمیم گرفته ایم که روزی دیگر گناه نکنیم یا این که همین وضع را می خواهیم ادامه دهیم؟
آیا برای این بی سر و سامانی خود، برنامه و وقتی مشخص کرده ایم؟ آیا تصمیم گرفته ایم که روزی دیگر گناه نکنیم یا این که همین وضع را می خواهیم ادامه دهیم؟ اگر نمی خواهیم این وضع ادامه داشته باشد، برای آن وقتی تعیین کنیم، یک ماه، شش ماه، یک یا چندسال؛ خلاصه اگر بخواهیم تا زنده ایم این گناه کردن را ادامه دهیم، خطرناک است، پس حداقل حدی برای گناه مان تعیین کنیم.
ملاقات جرج جرداق با مقام معظم رهبری
در یکی از این جلسات آقای جرج جرداق، نویسنده مسیحی، خدمت مقام معظم رهبری رسیدند. از آنجا که ایشان نمیتوانست سوار هواپیما بشود ساحل به ساحل و مرز به مرز از لبنان به عشق دیدن مقام معظم رهبری به تهران آمده بود.
در جریان ملاقات ایشان به زبان عربی با آیتالله خامنهای صحبت میکرد و آقا هم که به زبان عربی تسلط کامل دارند به زبان عربی با همدیگر صحبت میکردند. آقای جرج جرداق خدمت آقا گزارش میداد که من کتابی راجع به امام علی (ع) نوشتهام و همچنین درخواست صله از مقام معظم رهبری کرد.
آقا فرمودند: «به تهران خیلی خوش آمدید. امیدوارم که سفر بر شما خوش بگذرد. از شهرهای مختلف ایران از جمله مشهد، اصفهان، شیراز و جاهای دیگر حتماً دیدن فرمایید و من به عنوان یک فرزند امیرالمؤمنین از شما تشکر میکنم. شما بر من منت گذاشتید و مطالبه صله کردید. صله شما بسیار بزرگ است ولی به یک شرط؛ شرط آن این است که کارتان را تمام کنید «الاحسان بالاتمام.» تکمیل کار شما این است که کتابی درباره حضرت زینب، دختر امیرالمؤمنین بنویسید. من قول میدهم اگر شما این کتاب را بنویسید خداوند علیّ اعلی صله بزرگی به شما خواهد داد.»
آقای جرج جرداق با این سخنان رهبر معظم انقلاب تشکر و خداحافظی کرد. من ایشان را تا دم در بدرقه کردم. در همین اثنا آقای جرج جرداق به من گفت: «این سیدّنا القائد بشّرنی بالاسلام.» و سه بار این حرف را تکرار کرد. یعنی رهبر معظم، من را به اسلام بشارت دادند.
گفتم: «ایشان به شما چه گفتند که شما را به اسلام بشارت دادند. گفت: «همین که فرمودند کتابی درباره حضرت زینب بنویس، خداوند علی اعلی به شما صله بزرگی خواهد داد، این بشارتی بود به اسلام. یعنی این که اگر من کتابی درباره آن بزرگوار بنویسم توفیق اسلام پیدا خواهیم کرد و مسلمان از دنیا خواهیم رفت.»
حجت الاسلام موسوی کاشانی - رمز عبور
کجا ایستاده ایم ؟!!!
چه زیبا گفت شهید چیت سازان که :
« کسی می تواند در شب عملیات از سیم خاردار دشمن رد شود که
به سیم خاردار نفسش گیر نکرده باشد . »
خطر ! میدان مین نفس
من و تو كجای این میدان ایستاده ایم ؟؟!!