نوای نیمه شب
زکیست این همه آواز الفراق، فراق
که چرخ را به حقِ او بود طریق نفاق
از ان کسی که خدا را به نیمه شب خواند
که از فراق درآید بحق شود الحاق
علی عالی اعلی،ولی برحق خدا
وصی پاک محمد به عفو و رحمت طاق
کسی که مصحف اعظم به حق وی عارف
فَرَغتَ فأنصب وبلّغ ورا بود مصداق
همانکه خلقت عالم بر او بود تقریر
نمود مَولد او را حریم خود خالق
اگرچه احمد مرسل ز حق وی دم زد
نکرد گردش گردون ز حق وی احقاق
قد فلک به خَم آمد چو در خُمش فرمود:
علی است سرور عالم ز روی استحقاق
بتول بنت رسولش به همسری مأمور
هزار زهره وپروین به وصل وی مشتاق
مَهی که پروتو رویش خِجل کند خورشید
ز شرم ماه فلک سر فرو کند به محاق
گلی که گلشن گیتی به رنگ او مغرور
ببوی اوست معطر سراسر آفاق
یَلی که هیبت نامش دریده زَهرهی شیر
به رزم عَمرو ،ز مردی به وی کند ارفاق
مگو ز حاتم طایی به جود در تمثیل
ببین نگین سلیمان که می کند انفاق
ز داد او چه بگویم که ستاند داد
گشوده باب قضا را به عالم در اسواق
ز قرص نان جوینی به تن رمق می داد
اگرچه منصب او بود قاسم الارزاق
شَهی که عرش برین شد به نام او تزئین
به مِلک ومُلک ورا نیست حاجت اشراق
سری که تارک عالم سزد اگر خوانیش
دریغ و درد که تیغش بسر فکند شقاق
ندای فزتُ وربّی ز کعبه ملهم بود
که بسته بود به خالق بمولدش میثاق
بسیط روضه ی پاکش فرح فزا چون خلد
چنانکه روح دمد در دماغ تا اعماق
ستارگان سپهری ستاده در تعظیم
فتاده اند ملائک به سجده اش به رواق
شعر از دکتر سعید باهر
بهترین اعمال در شب قدر

زمان ها ومکان های مقدسی وجود دارد که برای بهره برداری از انها گاه وقت فراوان در اختیار نداریم. برای اینکه بتوانیم بهترین وبیشترین بهره را از چنین زمان ها و یا مکان ها ببریم، خوب است از انبیا واولیای الهی و رهنمود های آنان کمک بگیریم، یکی از این زمان های مقدس که با هزار ماه (یعنی 80 سال) برابری می کند، شب قدر است.
برای استفاده بهینه از چنین شبی به این رهنمود گرانسنگ حضرت موسی(علیه السلام) که از زبان پیامبر اکرم (صلوات اللع علیه وآله وسلم ) نقل شده است، توجه شود:
پیامبر (صلوات اللع علیه وآله وسلم ) فرمودند:« حضرت موسی (علیه اسلام)
عرضه داشت: خدایا ؛قرب ونزدیکی به شما را می خواهم؛
خداوند فرمود: کسی به من نزدیک می شود که شب قدر بیدار باشد؛
عرض کرد: خدایا ، رحمتت را خواهانم؛
فرمود: رحمتم شامل کسی می شود که در شب قدر به فقرا ودرماندگان ترحم کند؛
عرض کرد: خدایا ، گذشتن از پل صراط را می خواهم؛
فرمود: عبور از پل صراط برای کسی است که در شب قدر صدقه ای بدهد؛
عرض کرد:خدایا، از درختان ومیوه های بهشت می خواهم ؛
فرمود:آن هم به کسی می رسد که شب قدر تسبیحی بگوید؛
عرض کرد:خدایا نجات را خواهانم؛
فرمود: منظورت نجات از آتش جهنم است؟
عرض کرد: بله؛
فرمود: این برای کسی است که در شب قدر استغفار کند؛
عرض کرد: خدایا رضایت را طالبم؛
فرمود: رضایت من برای کسی که در شب قدر دو رکعت نماز بخواند محقق می شود.»
عيدتون مبارك
در خانه ی وحی خدا قـرآن گـویا آمده
آری ! سبط اکبر یاسین وطاها آمده
نی وی فقط دراین جهان شایسته است دررهبری
بل نیز در ملک عدن سالار ومولا آمده
با حکمت است آمیخته در نیمه ی ماه صیام
فرخنده میلادی چنین از نسل والا آمده
هم معدن علم وسخا هم هادی و هم مهتدی
از رجس از ناراستی پاک و مبرا آمده
خواهی به حق عارف شوی حجت شناسی بایدت
برعارف خالص دلا این راه شایا آمده
امشب ملائک فوج فوج ازباده ی توحید مست
بر گـرد بیت بـوتـراب پایین وبالا آمده
امشب یقین دارم براین حتی خدای لایزال
خشنود می باشد همی فرزند زهراء(ع) آمده
بر این کتاب عشق ماازسوی دادارکریم
ای عاشقان در جستجو!چشمان بینا آمده
باری است از دارعدن پور نبی یا بوالحسن
من این نمی دانم ولی لؤلؤ ز دریا آمده
داردبه خلقت مجتبی میلادنوری ازخدا
گویی همان نور ازل در دست بیضا آمده
در عرصه ی تاریخ ماازصلح وسلم مجتبی
آن باغی وخصم خدا مغلوب ودرواآمده
بوده همی حسن حسن(ع)چون درسرشت پنج تن
مجموعـه ی انـوارشان خـیـرالـبـرایا آمده
افتادنوح وفلک وی درهول ودرگرداب ها
از یمن نام پنج تن چون بحر پیما آمده
(عبدا)تویی گراهل رازپرهیزازعشق مجاز
عشـــق نـبی وآل وی ، تـنها دلارا امده
شعر از آقای عبدالحسین آقا بزرگی
گل كاري
ذهن ما باغچه ايست
گل در آن بايد كاشت
چه گلي بهتر از آيات خداست؟
گل كوثر ، گل توحيد ، گل ياس
گل مريم ، گل طه ، گل ناس
گل اخلاص وتوكل به خدا
گل ايمان وادب لايق ماست
اللهُمَّ نوّر قُلوبنا بالقرآن
و خدا خواست که تو بمانی سلاله حیدر
محافظ بیسیم را برداشت. كُدشان «حافظِ هفت» بود. «مركز ۵۰- ۵۰»؛ این رمزِ آمادهباش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. كسی كه پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه. محافظ یكدفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دكتر فیاضبخش و چند نفر دیگر از پزشكهای مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، … بگو بیایند بیمارستان بهارلو.»
بیرون از مسجد، آیتالله خامنهای لحظاتی به هوش آمدند اما بلافاصله از هوش رفتند. در بین راه بیمارستان هم چند باری به هوش آمد و دوباره از هوش رفتند؛ ایشان هر وقت به هوش میآمدند شهادتین میگفتند. لبها و چشمها تكان میخوردند؛ خیلی كم البته. ابتدا ایشان را به درمانگاهی در همان نزدیكیها در خیابان قزوین بردند اما كاری از دست كسی بر نمیآمد و باید ایشان را به جای دیگر میبردند. در این بین پرستاری كه فهمید ایشان آیتالله خامنهای، امام جمعه تهران هستند، بلافاصله به محافظین گفت یك كپسول اكسیژن همراهشان ببرند اما انگار كسی صدای او را نشنید برای همین هم كپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. پایههای كپسول را تكیه دادند روی ركاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسك اكسیژن را روی صورت آقا نگه داشت.
به لطف خدا، وضعیت آیتالله خامنهای با تلاش پزشكان و بعد از انجام عمل جراحی و تزریق ۳۷ واحد خون تثبیت شد و ایشان را برای ادامه درمان و تامین امنیت بیشتر به بیمارستان قلب شهید رجایی انتقال دادند. دكترها میگفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته و برگشته. یكبار همان انفجار بمب بود، یكبار خونریزی بسیار وسیع و غیر قابل كنترل بود، یكبار هم جمع شدن پروتئینها در ریه و حالت خفگی. همهی اینها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت. چند پتو میانداختند روی آقا. گاهی حتی دكترها بغلشان میكردند تا لرز را كمتر كنند. معلوم نبود منشأ این تبها كجاست؟
ترورها كور نبودند، در واقع مبنای تحلیلی داشتند. اولش فكر كردند كه با ترور رهبران حل میشود. بعداً دیدند لایههای دیگری هم وجود دارد. پس موتور ترور را متوقف نكردند، بلكه به لایههای بعدی هجوم آوردند تا شاید بتوانند به هدف برسند و البته ممكن نبود؛ برای این كه ماهیت قدرت در ایران چیز دیگری بود. هدف در واقع این بود كه یك خلأ قدرتی در كشور ایجاد شود و نیروهای سازمانیافتهی تروركننده، جایگزین این قدرت شوند. یعنی هرج و مرجی پدید بیاید تا اینها بتوانند جایش را بگیرند. این اتفاق نیافتاد و ناموفق بود و حتی اثرات مثبت برای نظام داشت.
این اقدام مانند اقدام سال ۵۸ در ترور شهید مطهری اثر خود را به جا گذاشت و باطل بودن اندیشهی بنیصدر و طرفدارانش را به وضوح برای مردم روشن ساخت. اگر بنا بود این بطلان اندیشه از طریق مباحثات كلامی پیش رود، شاید سالها طول میكشید اما با این اقدام ناجوانمردانه، یكشبه و یكروزه فساد خود را آشكار ساخت. ترور آیتالله خامنهای اولین بارقههای خود را بر هواداران مردمسالاری دینی تابید. مردم به این فكر فرو رفتند كه اگر رقیب حرف حساب دارد كه نیازی به كشتار ندارد.
«ما منتظر بودیم كه آقای بهشتی برگردند و از ایشان حال آقا را بپرسیم. یادم هست كه من احوال را كه پرسیدم، ایشان گفتند كه الحمدلله از خطر گذشته است. یك جملهای من در آن صحبتم گفتم و ایشان هم جوابی دادند كه در ذهن من همیشه باقی مانده است. من پرسیدم كه این بمب به كجا اصابت كرده است و طرفهای مثلاً گلو و اینجاها چطور است؟ آقای بهشتی هم كه آدم باهوشی بود، خیلی زود مطلب را گرفت و گفت كه آقای مهاجری مطمئن باشید كه ایشان میتوانند سخنرانی كنند. چون ایشان خطیب جمعه بودند و خوشبیان هم بودند، ایشان متوجه منظور من شد كه آیا امام جمعه داریم یا نه؟»
یك روز قبل از انفجار محل حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه تهران و شهادت آیتالله دكتر بهشتی كه قاعدتاً آیتالله خامنهای نیز باید در آن جلسه حضور داشتند، انفجار بمبی دستساز در مسجد اباذر تهران، امام جمعهی آن زمان تهران را میهمان بیمارستان بهارلو كرد. شهید آیتالله بهشتی از نخستین افرادی بود كه برای بررسی اوضاع و خبرگیری از احوال آیتالله خامنهای، از اعضای مؤسس حزب جمهوری اسلامی به بیمارستان رفت.
امام مرتب پیغام میدادند و از اطرافیان میپرسیدند كه: «آقاسیدعلی چطورند؟» پیامشان هم ساعت دو بعد از ظهر 7 تیر پخش شد. دكتر میلانینیا رادیو را گذاشت بیخ گوش آقا. آن موقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازهای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند.
چهار روز بعد از حادثه كه آیتالله خامنهای از وضعیت بحرانی ساعات نخست حضور در بیمارستان خلاص شده بودند و پس از انجام عمل جراحی وضعیت ایشان تثبیت شده بود، ایشان در مصاحبهای با یك گروه تلویزیونی ضمن تشریح وضعیت خودشان در سخنانی خطاب به حضرت امام رحمهالله و ملت مسلمان ایران، از آنان به سبب پیامها و ابراز محبتهایشان تشكر كردند.
بیتی كه آیتالله خامنهای در پاسخ به پیام محبت آمیز امام رحمهالله خطاب به ایشان گفتند نشان از میزان ارادتشان به رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران داشت:
بشكست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خُمِّ می سلامت شكند اگر سبویی
آقا در مصاحبهای خطاب به مردم فرمودند: «از امت مسلمان و قهرمان كه این همه دارند فداكاری میكنند در جبههها و پشت جبههها، این همه دارند جانهای عزیز و نفیسشان را در راه خدا میدهند، انتظار نداریم كه در مقابل یك حوادث كوچكی از این قبیل اظهار نگرانی و احساس نگرانی كنند و ما را بیشتر از آنچه كه شرمنده هستیم، شرمنده نكنند.»
۶
خیلی از چهرههای انقلاب برای عیادت میآمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی میپرسیدند: «چرا همه میآیند، اما ایشان نمیآید؟» شك كرده بودند كه یك خبرهایی هست. دور و بریها هم مانده بودند كه چطور به ایشان بگویند. دكتر منافی گفت بهترین راه این است كه بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و كمكم ایشان را مطلع كنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند. گفتند فقط یكی دو نفر شهید شدهاند.
آقا از جمع آن شهیدها به دو نفر خیلی علاقه داشت؛ دكتر بهشتی و محمد منتظری. اولین كسی هم كه به بیمارستان بهارلو آمده بود، محمد منتظری بود. آقا اول پرسیدند آقای بهشتی چطورند؟ گفتند یك مقدار پاهایش مجروح شده است. آقایان كه رفتند، ایشان رو كردند به دكتر میلانینیا و پرسیدند شما از حال ایشان خبر داری؟ دكتر گفت: «بله، از وضعشان باخبرم.» پرسیدند: «مراقبت جدی از حال ایشان میشود؟ آنجا هم سر میزنید؟» بعد هم دكتر را سؤالپیچ كردند. دكتر میلانینیا با بغض از اتاق زد بیرون. دوباره كه آمد، آقا را دید كه بچههای همراه را جمع كردهاند و ازشان بازجویی میكنند. دكتر دست و رویش را شسته بود. نشست و یكی یكی اسم همهی شهدای حزب را به آقا گفت.
عیدتان مبارک


گمان کنم که زمانــــش رسیده برگردی
به ساحت شب قدر ای سپیده برگردی
هزار بیت فرج نذر می کنم شاید
بـه دفتر غزلم ای قصیده برگردی
زمــان آن نرســیده کــرامتــی بکــنی
قدم به خانه گذاری به دیده برگردی؟
مزار حضرت مهتاب را نشان بدهی
بـه شهر سبـز ترین آفریده برگردی
گمان کنم که زمانش…گمان کنم حالا
که پــلک شاعـــری من پــریده برگردی
نگاه کن! به خدا بی تو زندگی تنهاست
قبـــول کــن که زمانش رسیده برگردی
«نغمه مستشار نظامی»
یک جمله و بس

در تقويم انتظار، همه فصل ها از عطر بهاري مهدي (عج) متبرک است.
نوروز منتظران روزي است که از شب نيمه شعبان آغاز مي شود.
انتظار، فاصله اي است ميان دو جمعه: جمعه ولادت و جمعه ظهور.
بهار، همه طراوتش را مديون يک گل است: گل زيباي نرگس.
اگر سختي زمستان غيبت نبود، شوق آمدن بهار عدالت معنا نداشت.
خانه تکاني، رسم قديمي همه منتظران بهار است. بهارِ مهدي (عج) از راه مي رسد، خانه تکاني دل ها را فراموش نکنيم.
بهترين هديه اي که مي توان براي گلدان شکسته قلب منتظران خريد، يک شاخه گل نرگس است.
جمعه ها کافي نيست، هر روز سهمي را به امام زمان(عج) اختصاص بدهيم.
منتظران واقعي به اشک و آه و دعا اکتفا نمي کنند.
نيمه هاي شعبان مي آيند و مي روند، حيف است اگر فقط با نقل و مشکلات و شيريني برگزارش کنيم.
کم لطفي مهمان است بر سرِ سفره بنشيند و صاحبخانه را نشناسد، حتي اگر او را نبيند.
امام زمان (عج) بيشتر از آن به گردن شيعه حق دارند که فقط نيمه هاي شعبان به يادشان بيفتيم.
اگر خورشيد از چشم ما پنهان مانده است، تقصير ابرها نيست، چشمان ما باران نخورده است.
حتي اگر امام از چشم ما غايب باشد، باز هم ما از چشم او غايب نيستيم.
اي کاش روزهاي »غفلات« ما از شب هاي »غيبت« او طولاني تر نبود.
مبادا فقط وقتي همه درها به رويمان بسته شد، درِ خانه امام زمان (عج) را بزنيم.
مکه با همه »صفا«يي که دارد، بي گل روي مهدي (عج) بي»صفا« است.
هر دستي در آرزوي بوسيدن حجرالاسود است، حجرالاسود در آرزوي بوسيدن دست مهدي (عج) است.
منتظرتر از امام زمان (عج) سراغ داريم؟
دلنشين ترين اشعار در ديوان انتظار، سروده دل سپرده ترين شاعران است، آنها که دل به حضرت مهدي (عج) سپرده اند.
نمازِ هيچ مأمومي بي امام اقامه نمي شود، ما چند رکعت را به امام خويش اقتدا کرده ايم؟
دير و زودش مصلحت است، امّا هيچ عريضه اي بي جواب نمي ماند.
معصومه نجفي مطيعي