جان حیدر....
19 اسفند 1394
شمع من سو سو مزن حیدر خجالت می کشد دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد خواستی برخیزی ز جا به علیِ خود بگو هی به فضه رو مزن حیدر خجالت می کشد جان من بر لب رسید از سرفه هایت جان من خانه را جارو مزن حیدرخجالت می کشد من خودم گیسوی زینب را مرتب می کنم شانه… بیشتر »
نظر دهید »