كلام خدا ...
خطر انقراض ...
خانواده ایرانی در خطر انقراض
زنان اکنون فوتبال بازی می کنند، در معادن کار می کنند، راننده هستند و خلاصه هر جا مردان پای گذاشتند ورود کرده و ثابت کرده اند که بهتر از مردان اند!!( آنهایی که دیده اند می گویند) آنها وزیر شدند و با تفسیر جدیدی که از رجل سیاسی می شود عنقریب ریس جمهور نیز خواهند شد، خانه، خیابان، دولت و همه و همه را فتح خواهند کرد و برای نخستین بار در تاریخ، خانواده ایرانی با ریاست و ولایت زنان شکل خواهد گرفت.
به لیست گونه های در خطر انقراض باید بدون تعارف خانواده ایرانی را هم اضافه کرد از آن جهت که هم تعدادش در حال کاهش است و هم خود گونه اصیل در خطر نابودی قرار گرفته است. سیر صعودی طلاق در کشور در حال جابجا کردن رکوردهای جهانی است و طبق بر آوردهای غیر رسمی به رتبه چهارم جهان صعود کرده است. (هم پای رشد علمی و فناوری) در پنج سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ آمار طلاق از ۹۴ هزار به ۱۴۳ هزار رسیده است و این ارقام معنای جز خاموشی و مرگ خانواده های که با هزار زحمت و امید شکل گرفته بود ندارد.
نمودار رشد طلاق
برآورده ها از وضعیت طلاق در سال های آینده امیدوار کننده نیست و امیدی، حتی به توقف این وضع در آینده نزدیک نیست مگر آنکه کلیدی!! برای این ماجرا نیز وجود داشته باشد.
در همان حال که به دلیل زیاد شدن طلاق از تعداد خانواده های ایرانی کاسته می شود، در فرایند تشکیل خانواده های جدید نیز اختلال ایجاد شده است. کاهش ازدواج سیر شتابانی چون طلاق داشته و همراه با افزایش طلاق با کاهش ازدواج، خانواده ایرانی از دو سو در فشار است. آنهایی که هستند از بین می روند و آنهایی که باید تشکیل می شدند تا جایگزین خانواده های از هم فروپاشیده شوند، تشکیل نمی شوند. سیر شتابان کاهش ازدواج نیز معنایی جز کاهش تعداد خانواده های تشکیل شده ندارد و این البته علاوه بر بالا رفتن سن ازدواج و تشکیل دیر هنگام خانواده هاست. نمودار زیر، سیر کاهشی تشکیل خانواده های ایرانی را نشان می دهد:
درصد رشد میزان ازدواج از ۹۴/۳۳ درصد در سال ۱۳۸۰ به ۸۹/۱- درصد در سال ۱۳۹۰ رسیده است . منفی شدن درصد رشد در بازه زمانی یک دهه نشانی از سیر شتابان تغییرات در جایگاه خانواده ایرانی است.
اگر با افزایش طلاق و کاهش ازدواج از تعداد خانواده های ایرانی کاسته می شود، خانواده های تشکیل شده از حیث تعداد اعضاء نیز دچار تغییر و تحول بنیادی شده است. حرکت بعد خانوار ایرانی از ۵ و ۶ نفره در دهه ۶۰ و اوایل هفتاد به ۲ و ۳ در اواخر دهه ۸۰ واوایل دهه ۹۰ هشدار دیگری برای موقعیت دشوار خانواده در ایران است.
کاهش میزان رشد سالانه جمعیت و به خصوص میزان باروری کلی به ازای هر زن از ۷.۱ در سال ۶۵ به ۱.۶ در سال ۹۰ نشان تغییر جدی در ترکیب و تعداد اعضای خانواده های ایرانی است.
همه مساله این نیست که تنها خانواده ها به دلیل طلاق از هم فرو می پاشند، یا به دلیل عدم ازدواج تشکیل نمی شوند و یا به دلیل کاهش میزان باروری کوچک و کوچک تر می شوند، بلکه علاوه بر همه این ها، موقعیت های نقشی اعضای خانواده به دلیل تحولات اجتماعی به شدت تغییر کرده است. اشتغال زنان و افزایش روز افزون آن که با استقبال نظام همراه بوده است، موقعیت های نقشی خانواده های ایرانی را به شدت دگرگون کرده است.
روابط اعضاء با یکدیگر، قدرت سرپرستی مرد در خانواده، میزان همستگی عاطفی بین زوجین و… در نتیجه اشتغال زنان از شکل سنتی خود خارج شده و به دلیل استقلال مالی و شغلی زنان اشکال جدیدی به خود گرفته است. اکنون انتظارات زوجین در خانواده ایرانی از یکدیگر در حال دگرگونی است و گسترش هر چه بیشتر اشتغال زنان این دگرگونی را بیشتر و بیشتر می کند.
زنان اکنون فوتبال بازی می کنند، در معادن کار می کنند، راننده هستند و خلاصه هر جا مردان پای گذاشتند ورود کرده و ثابت کرده اند که بهتر از مردان اند!!( آنهایی که دیده اند می گویند) آنها وزیر شدند و با تفسیر جدیدی که از رجل سیاسی می شود عنقریب ریس جمهور نیز خواهند شد، خانه، خیابان، دولت و همه و همه را فتح خواهند کرد و برای نخستین بار در تاریخ، خانواده ایرانی با ریاست و ولایت زنان شکل خواهد گرفت ( هر چند در حال حاضر نیز در بسیاری از خانواده ها شکل گرفته است) و از لحاظ شرعی نیز مساله به راحتی قابل حل است. وقتی می شود تشنگی ماه رمضان را حل کرد حل ولایت زنان بر مردان دشوار نیست!! اما اگر دیگر خانوده ای از نوع ایرانی اش باقی مانده باشد.
اکنون اگر دلتان برای پدری که (بخوانید مردی که) وقتی به خانه می آمد در چهره اش ابهت و قدرت بود و ناخواسته باید پیش پایش بلند می شدی، پدری که وقتی محبت می کرد از ته دل خوشحال بودی و ته دلت می گفتی (پدر، پدر که این همه قدرت دارد مرا می بوسد و در آغوش می کشد) تنگ شده است می توانید اگر پدر بزرگ یا مادر بزرگ در قید حیات دارید، پای صحبت هایشان بنشینید و از فدا کاری های آنها برای هم بشنوید، آنچه اکنون دارد افسانه و اساطیر می شود.( فدای هم شدن نه فدای هم کردن!)
چه باید کرد؟
باید با افتخار هر کسی در این ماجرا نقش داشته است سرش را بالا بگیرد و فخر بفروشد که عدالت جنسیتی را محقق کرده است. زنان را از زیر یوغ ستم هزاران ساله مردان رهایی بخشیده و به آنها عزت و احترام و آزادی و حق تصمیم گیری بر سرنوشت خودشان را داده است حالا اگر بهایش این شده است که خانواده ایرانی که رکن اصلی جامعه ایرانی بوده از هم فرو می پاشد و پناهگاهی که افراد در سختی ها و بحران ها به آن پناه می بردند خود سرچشمه بحران شده است مهم نیست، مهم این است که من و خود من (زن یا مرد) به حقم رسیده ام هر چه بادا باد. حتی اگر همه عزت و حرمت و موقعیت مردان لگد مال شده باشد، باشد.
اگر این گونه است که هست چرا باید چنین کانونی را تشکیل داد؟ کجای این کانون گرم و پر محبت است که باید از آن استقبال کرد؟ حتی اگر به هر دلیلی چنین کانونی تشکیل شد و تبدیل به منشا بحران شد چرا باید آن را حفظ کرد؟
چه خواهد شد؟
مردان روز به روز شبیه زنان خواهند شد همان طور که زنان شبیه مردان شده اند و خانواده جدیدی شکل خواهد گرفت شکل جهان سومی همانی که در غرب وجود دارد و اندک اندک بر تعداد کسانی که از غیرهمجنس بیزارند افزوده خواهد شد،!! آن هنگام داشتن یک خانواده اصیل ایرانی و دیدن یک پدر ایرانی از نوع پدربزرگ ها مثل داشتن یک خانه با معماری و سبک زندگی ایرانی –اسلامی است که افراد حسرتش را خواهند خورد.
نویسنده: سینا کلهر
فارسي وان
«رابرت مرداک» صهیونیست ضد شیعه که مؤسس شبکه فارسیوان است، قطعاً از روی دلسوزی و محبت به خانواده ایرانی شبکه راهاندازی نمیکند اما به هر حال این مسأله برای بعضیها جذابیت دارد.
از زمانی که ماهواره اختراع شد تاکنون حدود ۲۰ هزار شبکه ماهوارهای در جهان فعال است که حدود ۳۰۰۰ شبکه در ایران از طریق دیش و رسیورهای معمولی قابل دریافت هستند.
مسأله سبک زندگی با مسائل سیاسی عجین شده است. به دلیل اینکه اگر در کشوری یک سیستم سیاسی بتواند بر سیستم دیگری پیروز شود، قطعاً فرهنگ و سبک زندگی خود را هم به جامعه و سیستم تحمیل میکند و وقتی یک شبکه ماهوارهای یا سایت اینترنتی یا نشریه و رسانه از طریق یک کشور اداره میشود قطعاً از آن سیستم و منافعش حمایت میکند و به دنبال اهداف او حرکت خواهد کرد، مثلاً وقتی که دولت انگلیس شبکه بیبیسی فارسی را با هزینه میلیاردی به زبان فارسی تأسیس میکند خیلی سادهلوحانه است اگر خیال کنیم به خاطر دلسوزی برای مردم ما اینکار را کرده است لذا هر کشوری و نظامی و مردمی باید به دنبال منافع و اهداف خودشان باشند.
ما زمانی میتوانیم سبک زندگی و هویت ایرانی و اسلامی خود را حفظ کنیم که با بالا بردن آگهی و رشد فکری و اعتقادی مردم، خود خانوادهها را مسئول حفظ هویت خود و بچههایشان کنیم.
از زمانی که تلویزیون اختراع شد و در تمام جهان پخش شد سبک زندگی مردم عوض شد مالکان این شبکهها و افرادی مثل رابرت مرداک مؤسس فارسیوان که دهها شبکه و خبرگزاری دارد دنبال این هستند که در راستای اهداف اندیشه لیبرالیستی خود یک همسان سازی فرهنگی ایجاد کنند و الگوی خاصی در زندگی از خوردن، پوشیدن، آرایش، ارتباطات، سلیقهها و رفارهای اجتماعی سیاسی ارائه دهند یعنی تقریباً الان اکثر مردم دنیا آنطوری رفتار میکنند که گردانندگان این شبکهها میخواهند.
ما تأثیر ماهواره را بر روی شیوه همسرداری، تربیت فرزندان، مراسم عروسی، لباس، مد، آرایش، روابط اجتماعی، و حتی بازار میتوانیم مشاهده کنیم.
یکی از سیاستمداران غربی میگوید ما اگر نتوانستیم دیوار بلند چین را برداریم اما رسانههای ما توانستند این سد را بشکنند و مظاهر زندگی غربی مثل نوع غذا، موسیقی غربی، رفتارهای اجتماعی را در کشور چین گسترش دهند…
آغاز ثبت نام
امام خامنه ای (حفظ الله ) می فرمایند:
پدیده خواهران طلبه ،خیلی پدیده عظیم ومبارکی ست ، خواهران طلبه آبروی انقلاب هستند
به اطلاع علاقه مندان به تحصیلات حوزوی می رساند
که ثبت نام حوزه های علیمه خواهران سراسر کشور
در مقاطع سطح 2(کارشاسی) ؛
سطح 3(کارشناسی ارشد) ؛
و سطح 4(دکتری) ؛
آغاز گردید
جهت کسب اطلاعات بیشتر به سایت whc.ir
یا مدرسه علمیه نرجسیه
واقع در خیابان شهید مطهری روبروی جهاد کشاورزی
و یا با شماره های زیر تماس حاصل نمایید.
08348424103
08348437118
محمد رحمة للعالمين است
ماه فرو ماند از جمال محمد (ص)
سرو نباشد به اعتدال محمد (ص)
قدر فلك را كمال و منزلتى نیست
در نظر قدر با كمال محمد (ص)
وعده دیدار هر كسى به قیامت
لیله اسرى شب وصال محمد (ص)
آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى
آمده مجموع در ظلال محمد (ص)
عرصه گیتى مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد (ص)
و آن همه پیرایه بسته جنت فردوس
بو كه قبولش كند بلال محمد (ص)
همچو زمین خواهد آسمان كه بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد (ص)
شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد (ص)
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد
پیش دو ابروى چون هلال محمد (ص)
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمىگیرد از خیال محمد (ص)
سعدى اگر عاشقى كنى و جوانى
عشق محمد(ص) بس است و آل محمد(ص)
“سعدى شیرازى”
نکاتی ناب درباره ولایت و امامت از زبان آیت الله آقا مجتبی تهرانی
چرا «حبّ علی(ع)» نشانه ایمان است، نه حبّ پیامبر(ص)
آیتالله آقامجتبی تهرانی میگفت: «إخبار به منصب» یک چیز است و «مأموریت دادن برای نصب» مطلب دیگری است. این طور نبود که مأموریت نصب علی(ع) در حج به پیغمبر اکرم داده شده باشد؛ بلکه این مأموریت در شب معراج به حضرت محوّل شد.
ضمن تبریک به مناسبت فرا رسیدن ایام غدیریه و نصب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب به امامت از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، نظر دوستان رو به مطالبی ناب درباره امامت حضرت علی علیه السلام که توسط حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی در روز عید غدیر بیان شده جلب میکنم:
* دو آیه که در روز هجدهم ذی الحجّه نازل شد
دوستان خطاباتی را که در چنین روزی به پیغمبر اکرم شد، زیاد شنیدهاند؛ یکی در مورد تبلیغ بود: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» [1] «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» [2]. و یکی هم درباره اکمال دین بود: «در اینجا دو مسئله وجود دارد: یکی اینکه خطاب «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» آیا در روز غدیر از ناحیه خداوند به پیغمبر اکرم القا شده یا قبل از آن بوده است؟ یعنی آیا بعد از آنکه حج تمام شد و پیغمبر اکرم داشتند به سوی مدینه تشریف میآوردند، به ایشان امر شد که ولایت علی(ع) که مظهر تامّ ولایت است را به مردم برسانند؟ یا در زمان دیگری بود؟ مورخین این قضیه را مختلف نقل کردهاند. مطلب دیگر این است که چه نسبتی بین رسالت و ولایت وجود دارد؟
* زمانِ «امر به نصب» امروز نبود
در مورد مسئله اوّل باید بگوییم که چنین نبوده است که خدای متعال امروز یا در این موسم حج به پیغمبر اکرم این معنا را القا کرده باشد. بلکه این، مطلبی بود که خداوند مکرّر در مکرّر به پیغمبر اکرم فرموده بودند. یکی از مواردی که به پیغمبر اکرم این معنا القا شد و بالاترین مورد القای این معنا نیز هست، زمانی بود که پیغمبر اکرم به معراج رفت. خدای متعال این امر را در آنجا و در بالاترین مقام به پیغمبر القا فرمود. مسئله ولایت علی(ع) از آنجا سرچشمه می گیرد.
* یک روایت با سندی عالی
در این مطلب، نکات بسیار لطیف، بالا و والای معرفتی وجود دارد که چرا در معراج این معنا به پیغمبر اکرم القا شد. حالا من روایتی را میخوانم که در همین مورد است. روایت از امام صادق«صلوات الله علیه» است که ایشان از پدر بزرگوارشان امام باقر«صلوات الله علیه» نقل میکنند، ایشان هم از علی بن الحسین زین العابدین«صلوات الله علیه»، آن حضرت هم از پدر بزرگوارش امام حسین(ع) روایت را نقل میکنند تا به پیغمبر اکرم میرسد. پس سند روایت بسیار عالی و والاست؛ چون در این سند، همه راویان از معصومین«صلوات الله علیهم اجمعین» هستند.
* سخن گفتن رودرروی خدا با پیغمبرش
روایت این است: «قال رسول الله«صلّی الله علیه وآله وسلّم» لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ کَلَّمَنِی رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ» پیغمبر اکرم فرمود: در شبی که مرا به سوی آسمانها بردند، پروردگارم با من سخن گفت. اوّلاً این شب، همان شب معراج است که قرآن کریم میفرماید: «سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی» [3] نکته دیگر این است که ظاهراً این صحبت کردن خدای متعال با پیغمبر، بدون حجاب بوده است؛ چون که «مِن وَراء حجاب» ندارد.
ما در روایات داریم که وقتی خداوند با دیگر انبیایش سخن میگفت به آنها وحی می کرد و از پس حجاب با آنها ارتباط برقرار میکرد، ولی این سخن گفتن با پیغمبر خاتم و در شب معراج، وحی از ورای حجاب نبود، بلکه خدا رویارو با آن حضرت صحبت میکرد. عبارت «کلّمنی ربّی جلّ جلاله» هم همین معنا را درباره کیفیت صحبت میرساند که خداوند در شب معراج یک صحبت رویارو با آن حضرت رسول داشته است.
* بعد از تو، علی حجّت من است
حال آن سخن چه بود؟ « فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ!» خدا مرا صدا زد. «فَقُلْتُ لَبَّیْکَ رَبِّی» من هم عرض کردم: بله، پروردگار من! «فَقَالَ إِنَّ عَلِیّاً حُجَّتِی بَعْدَکَ عَلَی خَلْقِی». فرمود: علی بعد از تو حجّت من بر بندگان است. ببینید مسئله ولایت حضرت از کجا شروع میشود! اصل ماجرای ولایت حضرت از خود خدا شروع میشود.
*ریشه و اصل ولایت امیرالمؤمنین
بله؛ ما این خبر را هم در روایات داریم که پیغمبر اکرم در ابتدای بعثت، هنگامی که رسالتش را ابلاغ کرد، همان جا فرمود که هرکس که دعوت مرا بپذیرد، او وزیر و جانشین من است. ظاهر این ماجرا این است که قضیه ربطی به حکم و نصب خدا ندارد؛ امّا اینها جنبه ظاهری قضیه است و ریشه کار به خود خدا بر میگردد. لذا حضرت رسول میفرماید: «خداوند» به من فرمود که علی بعد از تو بر خلق من حجّت است. «وَ إِمَامُ أَهْلِ طَاعَتِی» اوست که رهبر و پیشوای اهل طاعت من است. «مَنْ أَطَاعَهُ أَطَاعَنِی وَ مَنْ عَصَاهُ عَصَانِی». هرکس او را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و هر که او را عصیان کند، مرا عصیان کرده است.
* «امر به نصب» در شب معراج
حالا دقت کنید که در اینجا چه فرمانی صادر میشود؛ «فَانصِبْهُ عَلَماً لِأُمَّتِکَ یَهْتَدُونَ بِهِ بَعْدَکَ» [4] خدا به پیغمبرش دستور میدهد که «تو او را به عنوان عَلمی برای امّتت نصب کن تا مردم بعد از تو، به سبب او هدایت شوند». پس «اصل فرمان نصب» در شب معراج بوده است نه حجّۀ الوداع. خوب دقت کنید!
*تفاوت «إخبار به نصب» با «دستور به آن»
توجّه داشته باشید که ما یک خبر دادن داریم و یک دستور دادن؛ «إخبار به منصب» یک چیز است و «مأموریت دادن برای نصب» مطلب دیگری است. این طور نبود که مأموریت نصب علی(ع) در حج به پیغمبر اکرم داده شده باشد؛ بلکه این مأموریت در شب معراج به حضرت محوّل شد.
این نکته خیلی ظریفی است که عرض کردم؛ «مأموریت نصب» در شب معراج به پیغمبر اکرم ابلاغ میشود، آن هم بدون واسطه و از ناحیه خود خداوند که علی(ع) را به این مقام منصوب کن! این خطاب در شب معراج بوده که هیچ حجابی بین پیغمبر اکرم و ربّش نبود. این مأموریّت در یک مکالمه رویارو بین ربّ و عبد واگذار شد.
* تقدِم ولایت بر رسالت
بحث دوم در مورد «رابطه بین رسالت و ولایت» است. اوّلاً این طور نیست که ولایت یک امر ظاهری باشد، ثانیاً این طور هم نیست که بعضی گفتهاند، صرفاً برای رسالت، جنبه کمکی دارد. برخی این معنا را طرح میکنند که «ولایت، عون و کمک رسالت است» حال اینکه مسئله این نیست.
خود آیه هم گویای این معناست که ولایت، نقش محوری داشته و عون و کمک رسالت نیست. این تعبیر دقیقتر و رساتر است که «اصلاً رسالت، برای ولایت جنبه مقدّمی دارد». ثقل و سنگینی بحث، به طرف ولایت است نه رسالت. تعبیرهایی که میگوید ولایت به رسالت کمک میکند و ثقل بر روی رسالت است، درست نیست. ثقل در ناحیه ولایت است و رسالت، همچون پلی است تا ما از آن عبور کنیم و به ولایت برسیم. مقصد، ولایت است و رسالت گذرگاهی برای رسیدن به ولایت است.
* همه کارهای پیغمبر، به دستور الهی بود
حالا من نکتهای را میخواهم بگویم که ندیدهام کسی روی این مسئله بحثی کرده باشد. شما می دانید تمام اعمالی که پیغمبر اکرم در باب رسالت انجام میداد، همهاش حسابشده و از ناحیه خدا بود. کسی منکر این مطلب نیست که تمام گفتار و اعمال حضرت، همه و همه به دستور الهی بود؛ و چه بسا بسیاری از اعمال پیغمبر اکرم معانی مجسّمی بود که مظهر یک سنخ حقایق در خارج بودند. یعنی این رفتارها و گفتارها، ظهور آن معانی بلند حقیقی بود که حضرت دریافته بودند و آن را این گونه ابراز میکردند.
*نمونهای از تقدّم ولایت بر رسالت
مثلاً حضرت در فتح مکّه وقتی که میخواست مسئله شرک از نظر ظاهری ریشهکن شود، وارد کعبه شدند و با همراهی علی(ع) بتها را بیرون ریختند. این از فضیلتهای بسیار بلند حضرت امیر است که وقتی وارد خانه کعبه میشوند، ایشان قدم روی شانه های پیغمبر اکرم میگذارد و بالا میرود تا بتها را سرنگون کند. ببینید در اینجا رسول، پل و گذرگاهی است برای اینکه ولایت کار خودش را انجام دهد. نقش اساسی مربوط به ولایت است و رسالت گذرگاه است. بنابراین صحیح، این است که عبارت مشهور را بر عکس کنیم و بگوییم «رسالت، کمک ولایت است» نه اینکه ولایت، کمک رسالت باشد.
* امر خدا بود که علی پا بر شانه رسول خدا بگذارد
این عمل و فعل خارجی رسول خدا، اتفاقّی نیست که مثلاً دو نفر به هم رسیده باشند و یکی بگوید: تو بالا برو و بتها را بشکن! تمام اینها حساب شده است. اصلاً پیغمبر اکرم از ناحیه خدا اجازه نداشت که علی(ع) را نگه دارد تا خودش پایش را روی شانه او بگذارد و بتها را سرنگون کند. حضرت چنین وظیفهای نداشت. وظیفه پیغمبر همین بود که از علی(ع) بخواهد که او بالا رود و این کار را انجام دهد. اینها همه حسابشده بوده و از معانی بسیار بالایی است که گویای حقایقی در پشت پرده است. همه اینها گویای این حقیقت است که رسالت، گذرگاهی برای ولایت است و این ولایت است که کار اساسی را انجام میدهد.
* بررسی یک شبهه: پیغمبر، صاحب ولایت و رسالت
در اینجا نکتهای را بگویم که یک وقت اشتباه نشود؛ ممکن است کسی بگوید: مگر پیغمبر اکرم دارای ولایت نبود که شما این حرفها را میزنید؟ جواب این است که بله؛ پیغمبر اکرم هم دارای ولایت بود و اصلاً حضرت «مجمع دو عنوان رسالت و ولایت» بود، امّا نکته اینجاست که ایشان از نظر خارجی، «مظهر رسالت» بود.
* چگونگی تشخیص کارهای رسالی و ولایی رسول خدا
حال اگر ما بخواهیم در وجود پیغمبر و نسبت به کارهایی که ایشان انجام دادند، تفکیک کنیم و ببینیم که کدام کار مربوط به جنبه رسالت ایشان است و کدام مربوط به جنبه ولایت است، چه باید بکنیم؟ چون ایشان هر دو جنبه را دارند. امّا از کجا بفهمیم که این کار مربوط به جنبه رسالت است یا ولایت چه باید بکنیم؟ اینجاست که آن موجودی که مظهر ولایت است، نقش ولایت را ایفا میکند و آن کسی که مظهر رسالت است، نقش رسالت را باید ایفا کند؛ ولو اینکه آن موجودی که مظهر رسالت است، مظهر ولایت هم باشد.
لذا در آن روز که باید کار نهایی صورت پذیرد، وظیفه پیغمبر اکرم این است که بایستد و گذرگاه ولایت شود تا ولایت کار اساسیاش را انجام دهد. اهمیّت ولایت در این جهت است.
* کار نهایی با ولایت است
حالا ما یک سنخ اصطلاحاتی داریم که به کار هم گرفته میشود؛ مثلاً در این آیه هم، همین مطلب آمده است که رسالت نقش ارائه طریق دارد و ولایت، ایصال به مطلوب میکند؛ یعنی یکی راه را نشان میدهد و دیگری دست انسان را گرفته و او را به هدف نهایی میرساند.
اگر دقّت کنید میبینید که همه این اعمال حضرت نیز با این بحث تطبیق میکند؛ چرا که پیغمبر میایستد و به علی میگوید که بالا برو! این ارائه طریق است. راه هدایت این است که بتها شکسته شوند. امّا چه کسی عملاً بتها را میشکند؟ چه کسی حقیقتاً ایصال به مطلوب میکند و کار اساسی و نهایی را انجام میدهد؟ شما میبینید ولایت است که نقش ایصال به مطلوب دارد.
* ولایت یعنی ایصال به مطلوب نه تبلیغ
این اصطلاح اهل معرفت درست است و کار رسول با ولی فرق دارد. همه انبیا که رسولان الهی هستند، کارشان تبلیغ است؛ «یا ایها النبی، یا ایها الرسول و …» هرکدام ازا ین خطابها میگوید: «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»؛ و بیش از این وظیفهای متوجّه آنها نیست. تنها وظیفهشان ابلاغ و ارائه طریق است. امّا آنکه دست انسان را میگیرد و او را به مقصد میرساند، ولایت است.
*«ایمان» بعد از اسلام و «ولایت» شرط ایمان است
شما به روایاتی که در باب ایمان داریم، نگاه کنید! میشود گفت که سرآمد روایات در ارتباط با ولایت، آنجاست و حرفی از رسالت در میان نیست. در روایات گاهی بین اسلام و ایمان تفکیک می شود و میگویند که اسلام یک چیز ابتدایی و صرفاً یک گذرگاه است؛ اسلام گذرگاهی برای رسیدن به توقفگاه ولایت است. لذا میبینیم که میفرمایند: «حُبُّ عَلِیٍّ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ کُفْر». [5]
* چرا «حبّ پیغمبر» نشانه ایمان نیست؟
آیا شما حتّی یک روایت دیدهاید که بگوید: «حبّ محمّد ایمان»؟ ما چقدر روایت از خود پیغمبر اکرم داریم که ایمان را مختصّ در صاحب ولایت و مظهر آن یعنی حضرت علی(ع) میداند! خود پیغمبر اکرم مظهر ولایت و منبع ولایت است، امّا فعلاً در خارج به عنوان رسول مطرح بوده و مظهر رسالت است نه ولایت؛ برای همین کمال ایمان را در مظهر ولایت معرّفی میکنند. نه اینکه حضرت رسول إعمال ولایت نمیکند؛ میکند، ولی فعلاً مظهر ولایت ایشان نیست.
* دین مورد رضایت خدا، دین با ولایت است
من نمیخواهم تفسیر بگویم، ولی اینجا که قرآن میفرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» معنایش این است که «دینی که مرضی خداوند است، تنها ارائه طریق نمیکند، بلکه دینی است که انسانها را به خدا میرساند». ایصال به مطلوب هم با ولایت ممکن است. دین مورد پسند و رضایت خدا باید عملاً شرک شکن باشد و حقیقتاً انسانها را به توحید برساند نه اینکه فقط راه توحید را به آنها نشان دهد. دین کامل و نعمت تمام، این است که از انسانها دستگیری کند و آنها را واقعاً موحد کند. این دین، مرضی خداست.
* ولایت یعنی «عمل» نه «حرف»
لذا مسائل زیادی در کنار این مطلب مطرح میشود؛ مثلاً مسئله ولایت ظاهری و باطنی، ولایت در سطح جامعه و… با این توضیحات میفهمیم که ولایت، جنبه عملی دارد. در ولایت، کار و عمل مطرح است، نه تبیین و توضیح. لذا مبیّن احکام، رسول است و مجری آنها در سطح جامعه، کار صاحب ولایت است. برای همین است که میبینیم ولایت اصلاً جنبه ارشادی ندارد. مثلاً یک پدر که ولی فرزند خویش است، عملاً دست او را میگیرد و این طرف و آن طرف میبرد. به این میگویند: «ولی».
* علی، امام «اهل طاعت» است نه «اهل حرف»
برای همین است که در ذیل روایت آمده است که خداوند فرمود: «انّ علیاً حجّتی بعدک علی خلقی و امام اهل طاعتی». علی پیشوای اهل طاعت است. در اینجا مسئله عمل مطرح شده است. «امام اهل طاعتی» یعنی علی امام کسی است که اهل عمل است. اینجا دیگر بحثِ حرف نیست؛ حرفِ بیانِ احکام هم نیست. حتی اعتقاد به حکم ظاهری هم مطرح نیست؛ «امام اهل طاعتی».
* علی، پدری است که دست فرزندش را میگیرد
«من أطاعه أطاعنی و من عصاه عصانی» یعنی علی(ع) دست هر کسی را که گرفت، به سویی سوق داد و او هم با علی همسفر شد و رفت، علی او را به مطلوب، ایصال میکند. دست علی، دست خداست. لذا طاعت علی، طاعت خداست؛ این مثل پدری است که ولی فرزندش بوده و دست او را میگیرد و راه میبرد. «من عصاه عصانی» هر کس هم که عملاً از او سرپیچی کند عصیان مرا کرده است. مثل اینکه دستش را از دست منِ خدا رها کرده است. بعد از همه اینها خداوند میفرماید که «فَانصِبْهُ عَلَماً لِأُمَّتِکَ یَهْتَدُونَ بِهِ بَعْدَکَ».
پینوشتها:
[1] سوره مبارکه مائده، آیه67.
[2] همان، آیه3.
[3] سوره مبارکه اسراء، آیه1.
[4] بحارالانوار، ج18، ص340.
[5] همان، ج38، ص95.