بهجت عارفان
افسوس....
بعضی ها این روزها قیمت هر چیزی را می دانند،
اما افسوس
ارزش هر چیزی را نمی دانند….
ای کاش ارزش بعضی چیزها را بر قیمت آنها مقدم بدانیم
حرف دل....
درد دل
مامان خوبم می دونم خیلی دوستم داری
دوست داری من رو خوشگل کنی و به همه نشونم بدی
ولی مامانی یه کوچولو فکر کن من قراره یه انسان باشم!
مامانی من عروسک نیستم که هرطوری لباس تنم کنی
آرایشم کنی ، جلو همه برقصونیم ، بغل هرکسی قرارم بدی
من رو با خودت آرایشگاه نبر ، تو به من حیا یاد بده ، پوشش
داشتن رو یاد بده ، دفاع از خودم رو یاد بده ،کسانی که بی
عفتی یادم بدن زیادن ،تو …عروسک شدن واسه دل دیگران
رو یادم نده …خواهش می کنم به من فرصت انتخاب بده
خواهش میکنم مامانی
حجابــــ
احترام به حرمت های الهی ست
و
چادر - حجاب برتر -
بله ی بلند من است به یکتا معشوق عالم، به خدای مهربانم
…
کمی فکر کن …
تو با بی حجابی به چه کسی بله می گویی؟
گناه ...
أین تذهبون ؟!
در تصویر زیر بخشی از قبرستان “یافت آباد” تهران نشان داده شده است که در آن دفن اموات بدون توجه به جهت قبله صورت گرفته است.
أین تذهبون…؟
حاجی قهر کرده ای انگار ....؟!
قهر کرده اید انگار ؟ درست نمیگویم؟حاجی دیگر نمیخندی …! چه شده آن لبخندهای دائمت؟
حاجی آنطور درخودت رفته ای دلم غصه اش میشود …سرت را بالا بگیر…به چه می اندیشی؟از چه دلگیری؟ …راستی حاجی ! قبلا ها یه عده ای میگفتند شماها رفتید بجنگید که چه بشود؟خودتان خواستید ،خودتان هم شهید شدید.حالا خودمانیم حاجی، بینی و بین الله رفتی که چه بشود؟رفتی که آزادی داشته باشیم؟رفتی که عده ای مانتوهایشان روز به روز تنگ تر و روسری هایشان روز به روز کوچکترشود؟رفتی که ماه محرمی هم پارتی بگیرند و جشن های آنچنانی؟رفتی که عده ای دختر و پسر به هم که میرسند دست بدهندو اگر ندهند به هم بگویند عقب مانده ؟
حاجی جان ؛ جای پلاکت را این روزها زنجیرهای قطور گرفته !
جای شلوار خاکی ات را شلوارهای پاره پوره و چاک چاک گرفته
(که به زور پایشان نگهش میدارند)!
جای پیراهن ساده ی “مردانه ات” را تی شرت های مارک دار گرفته(بعضا آب رفته اند) !
پسرانمان زیر ابرو بر میدارند ! دخترمان ابرو تیغ میزنند !اوضاعی شده دیدنی … پارکها ، سینماها ، پاساژها شده اند سالن مد !و البته دوست یابی! حاجی تو رفتی که خودت را پیدا کنی و خدایت رااینها مانده اند و دارند خودشان را گم میکنند !حاجی ؛ گلوله دست شما را زخم انداخت و بعدها برد ، اینجا خودشان بر سر و صورت و دست و بازویشان زخم و نقش می اندازند که زیبا شوند … !!!اینجا به کسی بگویی : خواهرم … هنوز بقیه حرف را نگفته شاکی میشود؛که چرا شما بسیجی ها نمیگذارید راحت باشیم؟ما آزادی میخواهیم …
گناه نکردن....
برای گناه نکردن برنامه ریزی کنید…
آیا تصمیم گرفته ایم که روزی دیگر گناه نکنیم یا این که همین وضع را می خواهیم ادامه دهیم؟
آیا برای این بی سر و سامانی خود، برنامه و وقتی مشخص کرده ایم؟ آیا تصمیم گرفته ایم که روزی دیگر گناه نکنیم یا این که همین وضع را می خواهیم ادامه دهیم؟ اگر نمی خواهیم این وضع ادامه داشته باشد، برای آن وقتی تعیین کنیم، یک ماه، شش ماه، یک یا چندسال؛ خلاصه اگر بخواهیم تا زنده ایم این گناه کردن را ادامه دهیم، خطرناک است، پس حداقل حدی برای گناه مان تعیین کنیم.