جان حیدر....
شمع من سو سو مزن حیدر خجالت می کشد
دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد
خواستی برخیزی ز جا به علیِ خود بگو
هی به فضه رو مزن حیدر خجالت می کشد
جان من بر لب رسید از سرفه هایت جان من
خانه را جارو مزن حیدرخجالت می کشد
من خودم گیسوی زینب را مرتب می کنم
شانه بر گیسو مزن حیدر خجالت می کشد
درمیان بسترت وقتی که می آیم بمان
اینچنین زانو مزن حیدر خجالت می کشد
نذر کردم سایه سرت بشوم....
نذر کردم سایه سرت بشوم
شوق بر دیده ی ترت بشوم
نذر کردم که مادرت بشوم
نذرها کردم و شدی پسرم
تاکه چشمت به روی ما وا شد
سر بوسیدن تو دعوا شد
پدرت با غرور، بابا شد
خواستم تا به آسمان بپرم …
وقت شش ماهگیت خندیدم
از گلویت ستاره میچیدم
تا علی اصغرم شدی دیدم …
چقدر تیر میکشد جگرم
میشدی در گذار ثانیهها
نوجوان پا به پای مرثیهها
قاسم خوش صدای تعزیهها
فکرها میدوید توی سرم…
آب زمزم تو را خوراندم تا
پای روضه تو را نشاندم تا
وان یکاد الذین خواندم تا …
روزگاری ثمر دهد ثمرم
راه رفتی تو در برابر من …
شانهات میرسید تا سر من …
قد کشیده علی اکبر من
خوب شد، میشوی دگر سپرم
تا که دیدم جوانی و شادی
رفته بودم به فکر دامادی
گفتم اما به خنده افتادی
از نگاهت نشد که بو ببرم…
باز گرم بگو بخند شدی
روی زانو کمی بلند شدی
با ظرافت گلایه مند شدی :
“مگر از نذرهات بیخبرم ؟”
لرزه بر استکان من افتاد
سوز بر استخوان من افتاد
خندهها از دهان من افتاد
آمد انگار خم شود کمرم
فکر کردم چرا تو را دارم
یادم آمد که نذرها دارم
برو مادر..برو هوادارم …
برو بین مدافعان حرم …
تسلیت ...
سوخته قلب علی مرتضی
حضرت زهرا شده صاحب عزا
بر پدر و بر حسن وبر رضا
آجرک الله بقیه الله
پیکر پاک ختم المرسلین
مانده میان حجره روی زمین
جان محمد شده خانه نشین
آجرک الله بقیه الله
خون شده از غم جگر فاطمه
رفته ز دنیا پدر فاطمه
رخت عزا شد به بر فاطمه
آجرک الله بقیه الله
گشته جهان بزم عزای حسن
جان دو عالم به فدای حسن
گریه کن ای دیده برای حسن
آجرک الله بقیه الله
غریب خانه در وطن کشته شد
بگو امام ممتحن کشته شد
یوسف فاطمه حسن کشته شد
آجرک الله بقیه الله
شهر خراسان همه جا محشر است
بر جگر شیعه غم دیگر است
قتل جگر پاره ی پیغمبر است
آجرک الله بقیه الله
فاطمه را خون چکد ای هر دو عین
بیشتر از همه برای حسین
داغ حسین است غم عالمین
آجرک الله بقیه الله
تقدیر آدم های نالایق صبوریست....
از اربعینت سهم من انگار دوریست …
تقدیر آدم های نالایق صبوریست
آقا شنیدم اربعینت بی نظیر است
ای کاش از نزدیک می دیدم چه جوریست؟
حتماً برای چشم های بی قرارم …
دوری ز نور بارگاهت عین کوریست…
امان از دل زینب ...
ای كاش از امروز بگيرند سحر را …
ای اهل حرم سیر ببینید پدر را…
شمشیر پر از زهر ،گرفته ز طبیبان …
بر نسخه ی تو فرصت اما و اگر را
جز تو چه کسی عفو کند قاتل خود را
آن قاتلِ خوابیده ی عمری دَم در را
حتی خود قاتل پس از آن ضربه به خود گفت
ای کاش که برداری از این سجده کمر را
باور نکند کوفه که تو اهل نمازی
وامانده دهانش که شنیده ست خبر را
سخت است ولی باز برای دل زینب
یک روز به تاخیر بینداز سفر را
اللهم العن قتلة امیرالمومنین علیه السلام
دعاي روز ...
دعای روز بيستم ماه مبارک
یا رب تو در این روز نما احسانم
برزخ بگشای باغی از رضوانم
بر بند به رویم آتش نیران را
کن بهره ور از تلاوت قرآنم
دعاي روز ...
از فيض صيام ده براتم يا رب
سيراب كن از آب حياتم يا رب
تا ره ببرم به باب خيرات وحسان
از بحر گناه ده نجاتم يا رب