تبریک
میلاد ابن الرضا
مایه ی جود وسخا بر شما مبارک باد
آرزوی ظهور
آرزوي ظهور
نويسنده : شهيد چمران
امام پيروان خود را رها نكرد ه به دست هواها نسپرده مراقب آنهاست :اگر به آنها ناراحتي برسد ،قلب مباركش به درد مي آيد ،اگر خونريزي ناحقي در جايي صورت بگيرد .حضرت ناراحت مي شود .آن بزرگوار مراقبت است و با تمام وجود مي كوشد تا تحول نفسي را در اين امت و اين مردم بوجود بياورد .اگر جوانان ما در اعتقادشان به خود بقبولانند امام زمان در ميان آنها زندگي مي كند و شاهد اعمالشان است .رفتار و زندگي و فداكاري و مرگ و حيات آنان تغيير كيفي پيدا مي كند و چه بسا جهش بزرگي در حركت تكاملي جوانان ما بسوي مدينه فاضله ايجاد شود اين ويژگي را متاسفانه جوانان ما را ازدست داده اند ،شايد براي لحظاتي يا روزهايي درباره وجود مباركش فكر مي كنند و بعد او را به فراموشي مي سپارند .آنها امام زمان را بصورت اسطوره اي در تاريخ بشمار مي آورند. اين اشتباه محض است امام زمان (عج)حضور دارد و هر عملي راكه ما انجام مي دهيم مي بيند و مي شنود .روزي كه مردم ما به اين اعتقاد برسند و آن را لمس كنند ،بزرگترين جهشها را در راه تكامل زندگيشان بوجود مي آيد و اين قدم اصلي براي تسريع در ظهور حضرت است .
بر اساس همين فلسفه است كه مكتب تشيع همواره يك آرزوي مقدسي را در قلب پيروان خود مي پروراند و آن ، آرزوي ظهور حضرت حجت (عج)و ريشه كن كردن ظلم و ستم و سيطره عدل و داد بر اين عالم است .
هر كسي در زندگي آرزويي دارد و بر اساس آرزوهايش مي توان شخصيت او را شناسايي كرد .آرزو اساس ترين محرك انسان در فعاليتهاي روز مره اوست .انساني كه آرزو طلب و خواستهاي نداشته باشد يك مرده متحرك است .افراد آرزوهاي مختلفي دارند .مكتب تشيع به پيروان خود تعليم مي دهد كه فقط يك آرزو داشته باشند و آن ،ظهور امام زمان حضرت حجت (عج)است .زيرا كه شيعيان مي دانند كه اگر او ظهور بفرمايد همه مشكلاتشان رفع مي شود .تمام مشكلات وقتي حل مي شود كه مدينه فاضله آن بزرگوار به دست مباركش پياده شود .پس مي بينيد كه تشيع بزرگترين آرزوها را در يك آرزو معين (خلاصه مي كند )و به آنها تلقين مي كند و به آنان اطمينان مي دهد كه اگر اين آرزو بر آورده شود ،تمام مشكلاتشان رفع خواهد شد و تمام آرزوهايشان به نتيجه خواهد رسيد .
در حال حاضر نيز ،اگر مردم ما به اين حقيقت روشن آگاه شوند كه تنها يك آرزو دارند و آن ظهور حضرت بقيه الله (عج)است :و بعد هم بدانند كه او در ميان آنان زندگي مي كند ،مراقب اوضاع آنهاست .
دل او از اين رنجها و خونريزيها خونين است ، و خودش آرزو دارد كه هر چه زودتر ظهور فرمايد ،به اين نتيجه مي رسند كه وظيفه ماست تا براي تسريع در ظهور حضرتش هر چه شديدتر و هرچه سريعتر در خود تحول ايجاد كنيم و خود را آماده سازيم و به آن درجه از رشد عقلي و ايماني و اخلاقي برسانيم كه تحمل آن وجود مبارك را داشته باشيم .
مطمئن باشيم كه اگر به آن درجه از آگاهي رسيديم ، به طور قطع و يقين حضرت ظهور خواهد فرمود و انقلاب مقدس اسلامي ما بزرگترين جهش تكاملي در مسير اين تفسير نفسي انسانها بوده است ،پس بزرگترين قدم در راه ظهور مهدي عجل الله تعالي فرجه ،است .پس وظيفه ما پاسداري از دستاوردها و ارزشهاي انقلاب اسلامي و ايثار و فداكاري در راه رسيدن با آرمانهاي آن است .
از خداي بزرگ مي خواهم كه فرج حضرت را نزديك فرمايد .از خداي بزرگ مي خواهم كه به ملت عرفاني بدهد كه وجود او را در ميان خود لمس كنيم .از خداي بزرگ مي خواهم كه انقلاب مقدس ما را به پيروزي نهايي برساند .از خداي بزرگ مي خواهم كه ابرقدرتها و صهيونيستها و توطئه گران را نابود كند.
نامت بشکوه
بانو از همان لحظه که چشم به جهان گشودی جهان به عصمت نگاهت سلام گفت و آسمان به فرشتگانش اجاره داد تا به پا بوسی ات بیایند.
از همان لحظه که خداوند اراده فرمود عطر تولدت ، مشام آسمان را بنوازد، دیگر خدیجه تنها نبود؛ خدیجه بود وخیل فرشتگان ، خدیجه بود و خدمت کارانی از جنس آیینه.
چه نادان بودند زنان قریش که خود را از دیدارت محروم ساختند!
چه جاهل بودند زنانی که به خدیجه سلام الله علیها خرده می گرفتند وچه ناسپاس!
چه روزی زیباتر از اینکه هم آسمان به شادی بنشیند وهم زمین!
سلام بر تو که تنها بانوی شایسته تعلیم اسرار آسمان بودی وخانه نبوت و امامت از نور عصمتت عطر آگین می شد.
سلام بر تو که مادر پدری ، که لب می گشود و می فرمود: فداها أبوها
سلام بر تو که اقیانوس ها به پاکی مرامت اقتدا می کنند وکهکشان ها به تبلور نامت دخیل می بندند.
سلام بر تو که خاکیان وافلاکیان در وصف مرام ونامت ، ناتوان از توصیف اند؛ ناتوان از هر تفسیر وتأویل!
سلام بر تو که فرزند برترین پیامبر الهی هستی و به مقام خاکی وافلاکی ات همگان رشک می برند.
سلام بر تو که همسر شگفت انگیزترین مرد تاریخی ؛ همسر علی علیه السلام حیدر کرار .
سلام برتو که مادر فرزندانی از جنس نوری ؛ از جنس «نور ٌ علی نور»
ای عظمت آل عبا علیه السلام ای تفسیر طاها ویاسین وکوثر .
تو «کوثری» ،عظمتی بی کرانه در قالب خلقت که عشق و مهر و عطوفت از یک سو و ایمان و عصمت و نجابت از دیگر سو ، ریزه خوار سفره عارفانه تواند. خرد هیچ گاه سبقت از احساس تو نخواهد گرفت و احساست هیچ گاه مجال معرفت به بلندای عشقت نخواهد داد. تمام آنچه در مکتب دین باید آموخت وامدار شکوه توست ؛ تو که صفات بی شمار نامت تنها آینه گردان ِ سایه ای از ذات تواند . حاشا که حروف بتوانند بیانگر عظمت تو در القاب باشند.
نامت بشکوه که با التجا به عظمت «زهرای ات» ، تمام آرزوها برآورده شدنی ست.
نوشته از سید علی اصغر موسوی
وحـی آمد وســـوره ای عجیب آوردند
یک مـــژده به یک مــــرد غریب آوردند
یک دسته فرشته ،روی بال و پرشان
از عـرش به سمت خاک سیب آوردند
یک سیب و سر آغاز همه هست خدا
پـــــروانه ترین بـــــندگان ، مـست خدا
یک سیب که شد کــوثر پیغمبر عشق
یک سـیب که بود قـسمت دست خدا
شعراز: رقیه ندیری
تشكر فقير
دو فقير نگاهي به جمعيت حاجياني كه در صحرا پخش بودند ،كردند وبعد به هم نگاهي انداختند؛ لباس هاي هر دو پوشيده ولي چند جايش پاره بود، فقير اول لبخندي زد، دندان هاي زردش پيدا شد وگفت:
«بايد شانسمان را امتحان كنيم، شايد بعضي ها ثروتمند ودست ودل باز باشند.چند روز است غذاي درست وحسابي نخورده ايم.»
ودرحالي كه حرف مي زد سوراخ كوچكي را كه روي آستينش بود كشيد وآن را بزرگ تر كرد، فقيردوم به حرف هاي فقير اول اعتنايي نكرد هر دو به راه افتادند يكي از سمت چپ وديگري از راست.
صحراي منا پر بود از مردمي كه براي انجام حج امده بودند وحالا در انجا چادر زده وتوقف كرده بودند. فقير اول با صداي بلند شروع كرد به ناله كردن ، دست هايش را به طرف مردم مي گرفت واز انها درخواست كمك مي كرد:
فقيرم ، بيمارم، چند روزاست كه گرسنه ام ، زن وبچه ام گرسنه هستند، كمكم كنيد…
گاه به گاه مردم سكه هايي به فقير اولي مي دادند، مرد نگاهي به سكه ها مي كرد، لبخندي مي زد وسكه را در شال كمرش پنهان مي كرد.
فقير دومي هم همان طور از كنار مردم مي گذشت و از آن ها كمك مي خواست.پايش مي لنگيد. از كنار يكي از چادر ها كه رد شد پايين لباسش به ميخي گير كرد وپاره شد. ايستاد وبا افسوس به پارگي لباسش نگاه كرد. زير لب گفت:«نبايد به اين جا مي آمدم ، اين ها مسافرند وخودشان بيشتر به پول احتياج دارند.»صدايي به گوشش رسيد. كمي جلوتر چند نفر دور هم نشسته بودند و در حال خوردن انگور بودند. نگاهش به انگور ها كه افتاد آب دهانش را قورت داد. از ديروز چيزي نخورده بود ناگهان فقير اول را ديد كه به سمت انها مي رود ايستاد وانها را نگاه كرد.
فقير اولي به سمت ان جمع رفت ايستاد وگفت: « من فقيرم به من كمك كنيد.»
شخصي كمي انگور برداشت و به طرف فقير گرفت. فقير اولي اخم هايش را درهم كشيد ؛ با دست انگورها را پس زد وگفت به من پول بدهيد! آن شخص گفت :پولي ندارم ففقير غرولند كنان رفت.
فقير دوم كه صداي انها را مي شنيد ،گفت خوب است من هم شانسم را امتحان كنم، همان انگور ها براي امروز من كافي است. وبه راه افتاد پايش را لنگان لنگان كشيد وبه جمع رسيد ،ايستاد سلام كرد وگفت به من كمك كنيد.
همان شخص بلند شد وخوشه اي انگور به طرف فقير دوم گرفت ؛ فقير خوشحال شد انگور را گرفت و گفت خدايا شكرت كه امروز هم غذايم را رساندي. وبه راه افتاد كسي كه به او انگور داده بود با شنيدن اين جمله از او خواست تا بايستد دو خوشه ديگر انگور برداشت و به طرف مرد فقير گرفت.
فقير با تعجب خوشه هاي انگور را گرفت و دوباره خدا را شكر كرد. ان شخص رو كرد به يكي از كساني كه انجا بود پرسيد چه قدر پول همراه توست؟ مرد لباس هايش را گشت 20 درهم پول داشت ، پول ها را به فقير داد مرد فقير كه انتظار چنين كمكي را نداشت با شادي گفت :«خدايا سپاس تو تنها روزي دهنده اي »
آن شخص برخاست و در مقابل چشمان حيرت زده فقير عبايي كه روي لباس هايش پوشيده بود را دراورد و به فقير داد فقير كه از شادي در پوست خود نمي گنجيد اين بار رو به مرد كرد و گفت: « اي مرد از تو متشكرم كه اين قدر به من كمك كردي .» وخندان به راه افتاد.
چند قدم دورتر ايستاد ، ان شخص را به مردي كه در ان اطراف بود نشان داد وپرسيد : « اين مرد بخشنده و بزرگوار كيست؟» مرد نگاهي كرد و گفت :«او جعفر بن محمد امام صادق عليه السلام است.»فقير چند قدم برگشت ،جمعيت در حال صحبت بودند، كسي گفت: من فكر مي كنم اگر فقير به شكر خدا ادامه مي داد ،امام هم چنان به او كمك مي كردند اما وقتي سپاس خدا را نگفت و از خود امام تشكر كرد،امام ديگر به او چيزي نداد.
منبع: بحار ا لانوار ،ج 11 ف ص116
هفت سين
رسيده عيد و دل ها شاد وخرم
همه در فكر ديدارند با هم
همه آماده اند سفره بچينند
به فكر سفره هاي هفت سينند
منم در سفره دارم هفت سين را
ولي توأم شده با داغ زهرا
بود هفت سين نخستين سيلي كين
به روي مادرم با دست سنگين
ببين بر سفره سين دومم را
كه سويي نيست در چشمان زهرا
بگويم سين سوم تا بسوزي
كه مادر سوخت بين كينه توزي
از اين ماتم دل حيدر غمين است
كه سين چهارمم سقط جنين است
به روي سفره سين پنجم اين است
سر سجاده اش زينب حزين است
شده سفره پر از اشك شبانه
ششم سين مانده سوت وكور خانه
چه گويم اي عزيز از سين آخر
بود آن سينه ي مجروح مادر
التماس دعا
داستان مداد
پدر بزرگ از نوشتن دست كشيد ولبخندزنان به نوه اش گفت: مي خواهم وقتي بزرگ شدي مانند اين مداد شوي، پسرك با تعجب به مداد نگاه كرد وچيز خاصي در آن نديد.
پدر بزرگ ادامه داد در اين مداد پنج خاصيت است كه اگر به دستشان بياوري ، تا آخر عمرت با آرامش زندگي مي كني.
اول: مي تواني كارهاي بزرگ كني اما نبايد هرگز فراموش كني كه دستي وجود دارد كه حركت تو را هدايت مي كند؛ اسم اين دست خداست.
دوم: گاهي بايد از آنچه مي نويسي دست بكشي و از مداد تراش استفاده كني. اين باعث مي شود مدادكمي رنج بكشد اما آخر ، نوكش تيزتر مي شود.پس بدان كه بايد رنج هايي را تحمل كني چرا كه اين رنج باعث مي شود انسان بهتري شوي.
سوم: مداد هميشه اجازه مي دهد براي پاك كردن يك اشتباه از پاك كن استفاده كنيم. بدان كه تصحيح يك كار خطا ، كار بدي نيست. در واقع براي اين كه خودت را در مسير درست نگهداري مهم است.
چهارم: چوب يا شكل خارجي مداد مهم نيست؛ زغالي اهميت دارد كه داخل چوب است.پس هميشه مراقب درونت باش چه خبر است.
پنجم: مداد هميشه اثري از خود به جا مي گذارد؛ بدان هر كار در زندگي ات مي كني ردي به جا مي گذارد وسعي كن نسبت به هر كاري مي كني هوشيار باشي وبداني چه مي كني.
نتيجه گيري ها:
1- بعضي كارها هست كه اگر انجامشان دهيم انگار با خود كار نوشته ايم.
2- طوري زندگي كنيم كه مدادي در دست خدا باشيم نه در دست شيطان.
3- بعضي از ما آدم ها مداد هايي هستيم كه گم شده ايم يا كش رفته ايم.
نويسنده: محمد رضا آتشين صدف
دل شکسته
بنده ام !
به خودت سری بزن ، ببین هنوز تو همانی که بودی، نمیخواهی در خودت بشکنی واز میان شکسته ها دوباره خلق شوی.
من خریدار دلی هستم که بشکند وصدای شکستنش به گوش ملائکه ام برسد.
پس خدایا دلی شکسته ارزانی کن و به من توفیق ده تا قدرش را بدانم.
برگرفته از کتاب طلوع عشق نویسنده:زهرا کیا پاشا ومریم نظری