لباس خاكي ها
نديدم آينه اي چون لباس خاكي ها
همان قبيله كه بودند غرق پاكي ها
به عشق زنده شدن، «عند ربهم» بودن
شده ست حاصل آنها زسينه چاكي ها
دليل غربتشان ، اهل خاك بودن ماست
نه بي مزار شدن ها، نه بي پلاكي ها
به آسمان كه رسيدند رو به ما گفتند:
زمين چقدر حقير است آي خاكي ها!
نويسنده :سيد محمد جواد شرافت
اهل دل باشيم يا اهل شكم؟
در ديدگاه عده اي ،دل همان شكم است؛ به همين دليل براي رفع «دلتنگي »، شكم خود را با خوردن«گشاد » مي كنند وبراي شاد كردن دل، شكمشان را از عزا در مي آورند. اين افراد در محيط تنگ شكم به دنبال شادي و نشاط واميد مي گردند.
اما در نظر عده اي ديگر ، دل غير از شكم است ودر دو حيطه معنا مي شود. دل در حيطه معرفت معنا مي باد يا در حيطه شهوت.
با شكم پر ،دل عزادار مي شود وبا شكم خالي ،دل دست افشاني ميكند. از نظر آنان براي يافتن شادي ونشاط واميد، بايد فضانوردي آموخت وبه آسمان پرواز كرد.
اما بايد دانست دل به آسمان مايل است وشكم به سوي زمين متمايل. دل از آسمان نور واميد مي گيرد وشكم از زمين گندم وجو مي چيند. سوخت پرواز دل،سوز ونياز است وسوخت شكم ، آب ونان . دل به آرامش نياز دارد وشكم به آسايش. دل به سيرت نيكو مي نگرد وشكم به صورت زيبا . دل به روح وابسته است وشكم به تن. دل از آنِ آدم است وشكم براي هر جاندار.
چشم سر ديده بان شكم وشهوت است وچشم دل ،ديده بان شهر حكمت. وقتي چشم سر به زير مي افتد،چشم دل به بالا خيره مي شود.
جويبار حكمت به دل مي ريزد وفاضلاب شهوت از شكم سرازير مي شود. چشمه مستي از دل مي جوشد وجوي پستي ا ز شكم سرازير مي شود.
آنها كه از سلطه شكم خارج اند، ارباب معرفت اند و آنها كه اسير شكم اند، زير چكمه هاي نفس ناراحت.
بعضي با خنجر به شكم خود مي زنند تا دلشان را آزاد كنند وبعضي ديگر به شكمشان مي رسند تا از دلشان دور شوند. وسعت دل به بيكرانه دريا و پهناي آسمان مي ماند وحجم شكم به مشتي آب وكفي خاك ؛ با اين حال ، اهالي شهر كوچك شكم بي شمارند واهالي ديار بي كران دل انگشت شمار.
براي يافتن شادي ونشاط واميد بايد با گذر نامه معرفت ، تابعيت آسمان را پذيرفت وشناسنامه زمين را واگذاشت.
بعضي براي نشنيدن فغان دل ، از صداي بلند آواز وطرب استفاده مي كنند و بعضي ديگر براي همنشيني با دل ، در سكوت شب مي نشينند.
دلدادگان جان مي گيرند وشكم پرستان جان از كف مي نهند. دل اسير آزادي است وغلام همت آن كس كه رنگ تعلّق نپذيرد وشكم ، اسير نان وناز است وغلام همت تعلّقات رنگارنگ.
دل با درد خوش است وشكم با درد بيمار.
دلداران ؛ اهل سوز ونور و شعورند وشكم مداران ، اهل فريب وپول و دروغ.
دل شكستني است وشكم تركيدني. وقتي دل مي شكند ، عتيقه اي گران مي شود وقتي شكم مي تركد، جيفه اي حرام . دل از منزل خاك به سوي افلاك مي رود و شكم از منزل نطفه به زير خاك.
شكم وقتي سير مي شود، سنگين مي گرددو صاحب خود را خواب آلود و نقش بر زمين مي كند؛ اما دل وقتي به غذاي خود مي رسد، سبك مي شود وصاحب خود را بيدار كرده به اوج آسمان مي برد.
شكم از لذّ ت و گوارايي و رنگارنگي غذا مي پرسد ؛ اما دل مي گويد: از كجا آورده اي؟ حلال است يا حرام؟ از آ ن توست يا ديگري؟
از خوراك شكم مي توان به حيوانات اطراف خود هم خوراند اما از خوراك دل هرگز؛ چرا كه حيوانات صاحب شكم اند نه صاحب دل.
كار هايي از قبيل :بيم واميد، بينش وبصيرت، دوستي ودشمني ،عشق وپرستش، كار دل است كار هايي مانند:خوردن ونوشيدن وهضم وجذب ودفع،كار شكم.
اما با وجود اين تفاوت ها، پاكي شكم مقدمه پاكي دل است وآلودگي شكم زمينه ساز آلودگي دل، دل پاك از شكم پاك خبر مي دهد ودل ناپاك از شكم ناپاك حكايت دارد.
به راستي ما شهروند ديار «دل»ايم يا اهل شهر «شكم»؟!
نوشته اي از مهدي عزيزان
تبريك
ربيع اول دهدمژده به صاحب دلان
چشم به دنيا گشود خاتم پيغمبران
پيراهن سياه ز تن دور مي كنيم
آن را ذخيره كفن وگور مي كنيم
اجر دو ماه گريه بر حسين(عليه السلام)
تقديم مادرش ز ره دور مي كنيم
حلول مله مبارك وپر خير وبركت ربيع بر تمام مسلمانان جهان مبارك باد.
اعمال روز اول ماه:
ا- روز ه گرفتن به شكرانه نجات يافتن حضرت رسول (صلوات الله عليه واله وسلم )وامير مؤمنان علي (عليه السلام) از توطئه كفار ومشركين
2- خواندن زيارت حضرت رسول(صلوات الله عليه وآله وسلم) وحضرت امير(عليه السلام)
امام رضا (عليه السلام) وجايگاه امامت در قرآن
يكي از اقدامات مهم امام رضا (عليه السلام) در زمينه معرفت امامت ورهبري، تبيين جايگاه عترت نبوي (صلي الله عليه وآله وسلم) در يك مجلس مهم علمي با حضور مأمون وگروهي از عالمان عراق وخراسان است. در اين مجلس مأمون پرسشي دربار ه آيه 32 سوره فاطر «ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفيناه» «سپس كتاب الهي را به كساني كه برگزيديم به ارث داديم» مطرح مي كندومي پرسد: منظور از بندگان برگزيده كه ميراث دار كتاب الهي هستند چه كساني اند؟ علماي حاضر در مجلس مي گويند: منظور همه امت اسلام اند. ولي حضرت رضا
(عليه السلام) با استناد به دهها آيه قرآن كريم در آغاز ، امتياز هاي اهل بيت (عليهم السلام) را بر عموم مردم اثبات مي كند وعترت وآل را داراي يك معنا مي داند. ومي فرمايد:«از دوازده مورد آيات روشن غير از موارد اشارات تفسيري، استفاده مي شود كه اهل بيت (عليهم السلام ) بندگان برگزيده الهي هستند كه وارث علوم قرآن اند .»
در اين مجلس بزرگ علمي ، سياسي حضرت به تفصيل ،آيات انذار ،تطهير ، مباهله ، آيه ذي القربي (26 اسراء) ،آيه مودت (20 شوري) ،آيه صلوات (احزاب 56) ، آيه خمس (انفال 41) ،آيه اهل ذكر (نحل 43) ،آيه تحريم(نساء 23)، آيه 28 مؤمن وآيع 32سوره طه را شاهد مي آورد كه وارثان علوم قرآن ورهبران برگزيده الهي، افراديي خاص از خاندان پيامبر اكرم (صلوات الله عليه وآله وسلم) هستند.
شهادت حضرت امام رضا (عليه اسلام) بر عموم مسلمانمان تسليت باد .
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي عَلِيِّ بنِ موسَي الرِّضَا المُرتَضَي الاِمامِ الـتَّـقِيّ
الـنَّـقِيِّ وَ حُجَّـتِك عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ وَ مَن تَحتَ الثـَّري الصِّدّيقِ الشَّهيدِ صَلوةً
كَثيرَةً تآمَّةً زاكِيةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً كَاَفضَلِِ ما صَلَّيتَ عَلي أَحَدٍ
مِن اَولِيآئِكَ
پيام تسليت
شهادت پيامبر مكرم اسلام (صلوات الله عليه وآله وسلم ) وفرزند گرامي ايشان غريب مدينه امام حسن مجتبي (عليه السلام ) بر عموم مسلملنلن ودوست داران آن بزرگواران تسليت وتعزيت باد.
تأ مل خوبان
تلاش
پسرك آخر كلاس رياضي خوابش برد،زنگ راكه زدند بيدارر شد وبا عجله دو مسئله اي را كه روي تخته سياه نوشته شده بود ، يادداشت كرد.او به اين گمان كه استاد آن را به عنوان تكليف هفتگي داده است به منزل برد،تمام هفته را شب وروز براي حل كردن آن ها فكر كرد، با انكه حل كردنش خيلي سخت بود ، اما چون بايد ان را به كلاس مي برد، دست از تلاش برنداشت. سرانجام يكي از آن ها را حل وبه كلاس آورد؛استاد به كلي مبهوت شد! چون اين دو تا سؤال را به عنوان دو نمونه از مسائل غير قابل حل رياضي روي تخته نوشته بود!!!
مرواريدهاي زيبا در انتظار توست
دختر كوجولو كه با مادرش براي خريد به بازار رفته بود، چشمش به يك گردنبند مرواريد پلاستيكي افتاد. از مادرش خواست تا گردن بند را برايش بخردفمادر گفتكه اگر دختر خوبي باشد وقول بدهد كه اتاقش را هر روز مرتب كند آن را برايش مي خرد. دخترك قول داد كه حتماً اين كار را خواهد كرد فمادر هم گردنبد را برايش خريد.دختر كوچولو به قولش وفا كرد؛ او هر روز به مادرش كمك مي كرد واتاقش را هم مرتب مي كرد.
او گردنبند را خيلي دوست داشت وهر جا مي رفت آن را با خودش مي برد، پدر دخترك هر شب وقت خواب برايش قصه مي گفت تا او بخوابد ، شبي بعد از اينكه داستان به پايان رسيد، بابا از او پرسيد:«دخترم !آيا بابا را دوست داري؟» دختر جواب داد :«معلومه كه دوست دارم« بابا گفت:«پس گردنبند مرواريدت را به من بدهى» دخترك با دلخوري گفت:«نه !من اونو خيلي دوست دارم ، بيايين عروسك قشنگمو بگيرين اما اونو نه!باشه» بابا لبخندي زدوگفت :«نه عزيزم!ممنون» بعد بابا گونه اش را بوسيد وشب بخير گفت.
چند شب بعد باز بابا از دخترمرواريدهايش را خواست، ولي او بهانه اي آورد ودوست نداشت آنها را از دست بدهد. عاقبت يك شب دخترك گردن بندش را از گردن باز كردوبه بابايش هديه نمود،بابا در حالي كه با يك دستش مرواريدها را گرفتهبود با دست ديگر از جيبش يك جعبه قشنگ بيرون آورد وبه دختر كوچولو داد.
وقتي دخترك درب جعبه را باز كرد،چشمانش از شادي برق زد:«خداي من،چه مرواريدهاي اصل قشنگي» بابا اين گردنبند زيباي مرواريد را چند روز قبل خريده بود ومنتظر بود تا گردنبند ارزان را از او بگيرد ويك گردنبند پر ارزش به او هديه بدهد.
«به ياد داشته باشيم كه خداوند ،مهربان تر وحكيم تر از يك پدر است. حال به نعمت هاي داده وگرفته اش توجه كنيم.»
درنگستان
سخنراني پيرمرد
پيري براي جمعي سخنراني مي كرد ، لطيفه اي براي حضار تعريف كرد، همه خنديدند. بعد از لحظاتي دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد كمتري خنديدند.او چند بار ديگر لطيفه را تكرار كرد؛ تا اينكه ديگر كسي در جمعيت به آن لطيفه نخنديد.
او لبخندي زد وگفت: «وقتي كه نمي توانيد بارها وبارها به لطيفه اي يكسان بخنديد، پس چرا بارها و بارها به گريه و افسوس خوردن در مورد مسائل مادي دنيا ، ادامه مي دهيد؟!!!»