شغل تو به شغل انبيا مي ماند
بخوان بخوان به نام پروردگارت ، واين آغاز يك خواندن بود.نخستين تعليمي كه معلم آن معمار آفرينش است وهم از اين رهگذر است كه كلام مي پيچد وسخن راه خود را در مي يابد تا انجا كه رهبر ما مي فرمايد:معلمي شغل انبياست.
چهار حرف ويك كلمه ،چهار كلمه ويك جمله،نه شعر،نه قافيه، نه ستايش،نه حاشيه كه با شكار چهر كلمه از انبوه تركيبات زيباي حروف فارسي«معلم» در بار گاه ربوبي،حكم رسالت خويش را از دست خدا مي گيرد، حيرت از اين توصيف كه جلالش خدايي ومقامش انساني.
هر روز وهر وساعت وهر هفته و هر ماه وهر سال ، براي معلم است. بگذار روزي به نام معلم را بهانه گرفته همه با هم يك صدا بگوييم ،اي رهگذران وادي جهل وناداني ،زمين را آب بپاشيد كه معلم به مهماني آمده است. اي هَزاران - هِزاران ترانه ي زيبا بسُراييد كه آموزگار در صدر مجلس نشسته است.اي دشت ها چون كوه سر بر افرازيد كه معلم بر شما گام مي نهد.
تو را سپاس ،تو را كه هياهوي دنيا ذره اي در آموخته هايت رخنه نكرد.تو را كه گذشت شديدترين توفان به اصطلاح متمدن زمانه ،خدشه اي بر طبيعت بكر انديشه ات وارد نياورد.
تقدس نگاه معصومانه ات به من آموخت بايد هميشه كودك بود، پاك وبي ريا حتي در افتاده ترين زمان.
جسم خاكي تو دريايي بود بي انتها و وسيع كه به هزاران چشم نتوان انتهايش را درك كرد،آسماني بود بخشنده و اهل كرم .
بايد بود تا ثابت شد، آسمان ،زمين و دريا همه تمثيل تو شدند،تا مرا چون طبيعت بسازي ولي اي ابتدا و انتهاي آفرينش چرا نگفتي كه چگونه چون تو باشم بي ادعا،پاك وبي انتها،سرودني،همچون ناب ترين ترانه ي طبيعت وشكفتني،چون شكوفه اي در بهار.
اي باران رحمت ،ببار كه وظيفه تو باريدن است،بارش مائده ي روح و روان.ببار كه بايد سيراب كني،ببار كه بايد روان ها را جلا بخشي،وضمير پاك فراگيران (اين آينده سازان ايران اسلامي) را به نحو شايسته تربيت كني تربيتي در شأن نظام مقدس جمهوري اسلامي وتربيتي وراي آنچه در اذهان مي گنجد وببار كه بارشت رويش را سبب مي شود وحيات وخرمي را در جان وكالبد نونهالان بدمد وجوانه هاي اميد سر بر آوردند واميدواري را نويد دهند وآمدن فرداي زيبا واميد بخش را مژده دهند.
اي معلم، اي وام دار انبيا و اي كه علم عجين نام توست ،تو در مقام انبيا در آمده اي و هدايتگري را بر دوش نهاده اي ومصباح الهداي پاك ترين قشر مردم شده اي ، گويا شاكله ي وجودت از ادب ونزاكت سرشته شده است وآگاهي بخشي در ذات تو نهان است.
شايد يك سال در كلاس درس تو نشستم ولي يك عمر نمك گير تقدس نگاهت شدم ، حتي در كلاس تاريخ ،درس پركينه ترين پادشاهان را با عشق تدريس كردي وجغرافياي وحشي ترين آب هاي دنيا را با آرام ترين لحن گفتي وبيگانه ترين زبان را با آشناترين لحن بيان كردي. تو كيستي اي تنديس تمام خوبي ها،اي اسطوره مهرباني .
اي كاش ساعتي هم خودت را تدريس مي كردي ، تمام داشته هايت خلاصه مي شود در عشق به آموختن ، از خودت مي گفتي كه چگونه پابه پاي من منتظر امدن بابا در باران بودي ونگران دام هاي گرسنه حسنك ودر فكر كتاب خيس كبري .
من غرق اشاره هاي تو مي شدم كه با دست مهربانت دستم را بگيري تا لحظه اي از خط راست دفتر زندگي منحرف نشوم كه باز هم باران نگاهت با ترانه به بام ذهنم مي خورد واين بار راز وجود تو به جاي پروانه هاي كتاب درسي مرا به فكر عميق تري مي برد.
عزيز تر از جانم ،قلبت چون مرواريدي در ميان صدفي تنهاست.
اما من با تو معلم خوبم عهد مي بندم كه تنهايت نگذارم وايثار وتلاشت را همواره پيرو باشم،معلمم تو در آسماني ومن در زمين ،خورشيد مهر ومحبت خويش را در گلستان دل وجانم بتاب ،تا همه وقت شاد وخندان بمانم وگرنه از خزان بي مهري افسرده شده ودر زمستان بي محبتي مي ميرم.
تو بهترين باغبان براي گل هاي نو رسته اي ،اميد است زنده وپاينده وپايدار بماني وباغ پر طراوتت پيوسته شكوفا بماند وهيچ لرزه اي بر خود راه مده و در كوران راه ،مقاوم وصبور باش ودر ناملايمات به انبيا تأسي كرده وبر اين تأسي همواره باقي بمان و بر الگو بودنت ببال وسرافرازي كن وهرگز تو را نشايد در تربيت وپرورش روان ها از راه بماني.
اميد است پروردگار عز وجلّ سختي كار تو را با حلاوت عفو وبخشش به ذائقه ات بچشاند و در دنيا با قرآن كريم زنده بدارد وسپس با قرآن بميراند و در و در آخرت با اين كتاب آسماني محشور بداردت وجوار اولياي خودش را براي تو مقرر فرمايد.