امام رضا (عليه السلام) وجايگاه امامت در قرآن
يكي از اقدامات مهم امام رضا (عليه السلام) در زمينه معرفت امامت ورهبري، تبيين جايگاه عترت نبوي (صلي الله عليه وآله وسلم) در يك مجلس مهم علمي با حضور مأمون وگروهي از عالمان عراق وخراسان است. در اين مجلس مأمون پرسشي دربار ه آيه 32 سوره فاطر «ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفيناه» «سپس كتاب الهي را به كساني كه برگزيديم به ارث داديم» مطرح مي كندومي پرسد: منظور از بندگان برگزيده كه ميراث دار كتاب الهي هستند چه كساني اند؟ علماي حاضر در مجلس مي گويند: منظور همه امت اسلام اند. ولي حضرت رضا
(عليه السلام) با استناد به دهها آيه قرآن كريم در آغاز ، امتياز هاي اهل بيت (عليهم السلام) را بر عموم مردم اثبات مي كند وعترت وآل را داراي يك معنا مي داند. ومي فرمايد:«از دوازده مورد آيات روشن غير از موارد اشارات تفسيري، استفاده مي شود كه اهل بيت (عليهم السلام ) بندگان برگزيده الهي هستند كه وارث علوم قرآن اند .»
در اين مجلس بزرگ علمي ، سياسي حضرت به تفصيل ،آيات انذار ،تطهير ، مباهله ، آيه ذي القربي (26 اسراء) ،آيه مودت (20 شوري) ،آيه صلوات (احزاب 56) ، آيه خمس (انفال 41) ،آيه اهل ذكر (نحل 43) ،آيه تحريم(نساء 23)، آيه 28 مؤمن وآيع 32سوره طه را شاهد مي آورد كه وارثان علوم قرآن ورهبران برگزيده الهي، افراديي خاص از خاندان پيامبر اكرم (صلوات الله عليه وآله وسلم) هستند.
شهادت حضرت امام رضا (عليه اسلام) بر عموم مسلمانمان تسليت باد .
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي عَلِيِّ بنِ موسَي الرِّضَا المُرتَضَي الاِمامِ الـتَّـقِيّ
الـنَّـقِيِّ وَ حُجَّـتِك عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ وَ مَن تَحتَ الثـَّري الصِّدّيقِ الشَّهيدِ صَلوةً
كَثيرَةً تآمَّةً زاكِيةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً كَاَفضَلِِ ما صَلَّيتَ عَلي أَحَدٍ
مِن اَولِيآئِكَ
پيام تسليت
شهادت پيامبر مكرم اسلام (صلوات الله عليه وآله وسلم ) وفرزند گرامي ايشان غريب مدينه امام حسن مجتبي (عليه السلام ) بر عموم مسلملنلن ودوست داران آن بزرگواران تسليت وتعزيت باد.
تأ مل خوبان
تلاش
پسرك آخر كلاس رياضي خوابش برد،زنگ راكه زدند بيدارر شد وبا عجله دو مسئله اي را كه روي تخته سياه نوشته شده بود ، يادداشت كرد.او به اين گمان كه استاد آن را به عنوان تكليف هفتگي داده است به منزل برد،تمام هفته را شب وروز براي حل كردن آن ها فكر كرد، با انكه حل كردنش خيلي سخت بود ، اما چون بايد ان را به كلاس مي برد، دست از تلاش برنداشت. سرانجام يكي از آن ها را حل وبه كلاس آورد؛استاد به كلي مبهوت شد! چون اين دو تا سؤال را به عنوان دو نمونه از مسائل غير قابل حل رياضي روي تخته نوشته بود!!!
مرواريدهاي زيبا در انتظار توست
دختر كوجولو كه با مادرش براي خريد به بازار رفته بود، چشمش به يك گردنبند مرواريد پلاستيكي افتاد. از مادرش خواست تا گردن بند را برايش بخردفمادر گفتكه اگر دختر خوبي باشد وقول بدهد كه اتاقش را هر روز مرتب كند آن را برايش مي خرد. دخترك قول داد كه حتماً اين كار را خواهد كرد فمادر هم گردنبد را برايش خريد.دختر كوچولو به قولش وفا كرد؛ او هر روز به مادرش كمك مي كرد واتاقش را هم مرتب مي كرد.
او گردنبند را خيلي دوست داشت وهر جا مي رفت آن را با خودش مي برد، پدر دخترك هر شب وقت خواب برايش قصه مي گفت تا او بخوابد ، شبي بعد از اينكه داستان به پايان رسيد، بابا از او پرسيد:«دخترم !آيا بابا را دوست داري؟» دختر جواب داد :«معلومه كه دوست دارم« بابا گفت:«پس گردنبند مرواريدت را به من بدهى» دخترك با دلخوري گفت:«نه !من اونو خيلي دوست دارم ، بيايين عروسك قشنگمو بگيرين اما اونو نه!باشه» بابا لبخندي زدوگفت :«نه عزيزم!ممنون» بعد بابا گونه اش را بوسيد وشب بخير گفت.
چند شب بعد باز بابا از دخترمرواريدهايش را خواست، ولي او بهانه اي آورد ودوست نداشت آنها را از دست بدهد. عاقبت يك شب دخترك گردن بندش را از گردن باز كردوبه بابايش هديه نمود،بابا در حالي كه با يك دستش مرواريدها را گرفتهبود با دست ديگر از جيبش يك جعبه قشنگ بيرون آورد وبه دختر كوچولو داد.
وقتي دخترك درب جعبه را باز كرد،چشمانش از شادي برق زد:«خداي من،چه مرواريدهاي اصل قشنگي» بابا اين گردنبند زيباي مرواريد را چند روز قبل خريده بود ومنتظر بود تا گردنبند ارزان را از او بگيرد ويك گردنبند پر ارزش به او هديه بدهد.
«به ياد داشته باشيم كه خداوند ،مهربان تر وحكيم تر از يك پدر است. حال به نعمت هاي داده وگرفته اش توجه كنيم.»
درنگستان
سخنراني پيرمرد
پيري براي جمعي سخنراني مي كرد ، لطيفه اي براي حضار تعريف كرد، همه خنديدند. بعد از لحظاتي دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد كمتري خنديدند.او چند بار ديگر لطيفه را تكرار كرد؛ تا اينكه ديگر كسي در جمعيت به آن لطيفه نخنديد.
او لبخندي زد وگفت: «وقتي كه نمي توانيد بارها وبارها به لطيفه اي يكسان بخنديد، پس چرا بارها و بارها به گريه و افسوس خوردن در مورد مسائل مادي دنيا ، ادامه مي دهيد؟!!!»
گم شده زندگي
انسان وزندگي مفاهيمي هستند كه هرگز از يكديگر جدا نمي شوند. زندگي ،جزء جدايي ناپذير انسان است وهيچ راه فراري از آن نيست. پس انسان ،تا هست ،بايد زندگي كند. به بيان ديگر ،انسان ، ميان دو راهي زندگي وعدم زندگي قرار ندارد. بدون ترديد ، زندگي بايد كرد ، اما مي توان پرسيد: زندگي گوارا ولذت بخش ، كدام است؟
بشر در جست وجوي خوش بختي است و در پي آن است كه به زندگي رضايت مندانه دست يابد. هيچ كس نمي خواهد زندگي همراه با نا رضايتي داشته باشد. رضايت خواهي ، ويژگي فراگير تمامي انسان هاست . انسان گم شده اي به نام رضايت (احساس خوش بختي ) دارد. دليل اين امر چيست؟
بستر كاميابي
رضايت مندي ، بستر موفقيت وكاميابي است . هيچ انسان موفقي نيست كه از هنر «رضايت از زندگي» برخوردار نباشد. بدون رضايت مندي ، امكان پيشرفت و موفقيت وجود ندارد، اشتباه نكنيد! نمي گويم در زندگي خود مشكلي ندارند، بلكه مي گويم با زندگي خود مشكلي ندارند.مشكل داشتن در زندگي ، يك چيز است و مشكل داشتن با زندگي چيز ديگر. اتفاقاض در بيشتر موارد ، انسان هاي موفق با مشكلات زيادي دست وپنجه نرم كرده اند، اما احساس نارضايتي از زندگي نداشتند.مي توان گفت،رضايت مندي از زندگي ،يكي از رازهاي ناشناخته زندگي انسان هاي موفق است.
شما به زندگي پيامبران واولياي الهي دقت كنيد؛ بيشترين سختي ها را تحمل كرده اند ودر عين حال ،ناراضي ونا اميد وناتوان نبوده اند وبه همين دليل است كه موفق ترين انسان هاي تاريخ بشر نيز هستند.هنر رضايت از زندگي ،بستري آرام براي پيشرفت وزمينه اي مطمئن براي بناي كاخ موفقيت انسان فراهم مي آورد.پس هميشه به ياد داشته باشيم كه رضايت از زندگي ، بستر موفقيت هاست وبدون آن ،رسيدن به خوش بختي ، خيالي بيش نيست. انسان هاي موفق از عالم خيال به دنياي واقعيت قدم مي گذارند وبا كشف قوانين زندگي، كاخ موفقيت خويش را بنا مي كنند.اما سؤال اين است كه رضايت چيست؟و در كجا مي توان آن را يافت؟
گم گشته ناشناخته
آيا تا به حال از خود پرسيده ايد كه : ماهيت رضايت چيست؟ انسان ، در جست وجوي رضايت از زندگي است،اما آيا به اين فكر كرده است كه رضايت چيست؟و به دنبال چه چيزي مي گردد؟وگم شده اش كدام است؟راز موفقيت در يافتن يك گم شده ، اين است كه بدانيم گم شده چيست. كسي كه نداند رضايت چيست ، همانندكسي است كه در بياباني گسترده و پهناور در تكاپو است، اما نمي داندبه دنبال چيست،آيا او موفق خواهد شد؟
پيامد هاي نشناختن رضايت
ناكامي ، يكي از پيامد هاي وضعيتي است كه انسان نداندچه مي خواهد و در جست وجوي چيست. كسي كه نداند اساساً به دنبال چه چيزي بايد باشد ، چه بسا ممكن است گم شده خود را بارها وبارها ببيند و از كنار آن بگذرد،ولي ان را نشناسد. تصور كنيد كه مادري فرزند دلبند خويش را در كودكي گم كرده ، اما هيچ نشاني از او ندارد و هم چنين تصور كنيد كه فرزندي در جست وجوي مادر خويش است ، ولي او را تا به حال نديده و هيچ نشاني از وي در دست ندارد. اين دو ممكن است بارها همديگر را ديده باشند،اما يكديگر را نيافته باشند. يافتن ، غير از ديدن است. شرط يافتن و پيدا كردن ، شناختن است . كسي كه در پي خوش بختي و رسيدن به شاد كامي و رضامندي است، بايد بداند دنبال چه چيزي مي گردد. اگر رضايت را نشناسد و نشانه اي از آن نداشته باشد ، هرچه تلاش كند،كمتر مي ابد وهمين ناكامي ، بر نارضايتي ها و تنيد گي هاي او مي افزايد.
پديده شگفتي است ! كسي كه به سمت چيزي حركت مي كند، بايد بيشتر و بيشتر به آن نزديك شود، اما اين كاوش ، جوينده را بيشتر وبيشتر دور مي كند واو را خسته ، نا اميد و رنجور مي سازد و اين همه ، به خاطر اين است كه نمي داند در جست وجوي چيست.
گذشته از ناكامي ، حيرت و سر گرداني نيز پيامد نشناختن ماهيت رضايت است. كسي كه مي كاود ، اما نميداند در پهنه هستي در جست وجوي چيست، حيران و سر گردان خواهد شد، قدرت انتخابي را از دست خواهد داد وگم شده خويش را نخواهد يافت، و همين امر ، بر نارضايتي و تنيدگي او خواهد افزود . ناكامي و سر گرداني ، موجب نا اميدي و ناتواني مي شود. كاوشگر نا كام و سر گردان ،نا اميد و نا توان مي شود؛ نه آينده روشني را براي خود تصور مي كند و نه توان حركتي در خود مي يابد، چنين كسي خسته ورنجور ، در گوشه اي از كوچه پس كوچه هاي زندگي بر زمين خواهد افتاد وهيچ شوكي ، او را به زندگي بر نخواهد گرداند.شما چه طور؟آيا مي دانيد رضايت چيست؟آيا نشانه هاي آن را مي شناسيد؟آيا نشاني خوش بختي را مي دانيد؟اگر مي خواهيد موفق شويد؛ بهتر است نخست بدانيد رضايت چيست واساساً به دنبال چه چيزي هستيد.(منبع رضايت از زندگي :عباس پسنديده)
گم شده زندگي
انسان وزندگي ،مفاهيمي هستند كه هرگز از يكديگر جدا نمي شوند. زندگي جزءجدايي نا پذير انسان است وهيچ راه فراري از ان نيست ؛پس تا انسان هست،بايد زندگي كند.
به بيان ديگر ،انسان ميان دو راهي زندگي وعدم زندگي قرار ندارد،بدون ترديد زندگي بايد كرد ،اما مي توان پرسيد:زندگي گوارا ولذت بخش ،كدام است؟
بشر در جست وجوي خوش بختي است و در پي آن است كه به زندگي رضايت مندانه دست يابد.هيچ كس نمي خواهد زندگي همراه با نا رضايتي داشته باشد.رضايت خواهي ،ويژگي فراگير تمامي انسان هاست .انسان گم شده اي به نام رضايت (احساس خوشبختي ) دارد دليل اين امر چيست؟
بستر كاميابي
رضايت مندي ،بستر موفقيت وكاميابي است .هيچ انسان موفقي نيست كه از هنر «رضايت زندگي» برخوردار نباشد. بدون رضايت مندي،امكان پيشرفت وموفقيت وجود ندارد.
انسان هاي موفق كساني هستند كه با زندگي خود مشكلي ندارند،بلكه مي گوييم با زندگي خود مشكل ندارد. مشكل داشتن در زندگي يك چيز است و مشكل داشتن با زندگي ،چيز ديگر .
اتفاقاً در بيشتر موارد ، انسانهاي موفق با مشكلات زيادي دست وپنجه نرم كرده اند، اما احساس نارضايتي از زندگي نداشتند. مي توان گفت : رضايت مندي از زندگي ، يكي از رازهاي ناشناخته زندگي انسان هاي موفق است
اللّهم عجل لوليك الفرج
اي سوار بر مركب سپيده ،در كدامين صحرا شتاب گرفته اي كه زمين چون گوي به دور خويش مي چرخد ودست وپا مي افشاند؟
اي كه طنين آسمانيت ابرها را به بارش وا مي دارد و ديوار هاي سكوت را در هم مي شكند .
اي كه شرجي احساست بر گلبرگ ها شبنم مي چكاند وفضاي چشمه ها را خيس مي كند.
اي كه تپش قلب نازنينت ، خون را در رگ هاي هستي به حركت مي اندازد وبه بهار حياتي هميشگي مي بخشد .
چگونه تو را بسراييم ، وقتي چلچله ها سكوت را برگزيده اند تا شايد از دور صداي مركب تو را باز شنوند؟
چگونه تو را بسراييم ، هنگامي كه نسيم ايستاده است به اميد آنكه عطر خوش حضور تو را در آغوش گيرد؟
چگونه تو را بسراييم ، وقتي چشمه ها جوشش ديگر گونه خود را با ظهور تو مي آغازند؟
چگونه تو را بسراييم ، وقتي سراييدن با تو اغاز مي شود؟
اماما !
دوست دارم واژه هايم را به حضور مباركت پيوند بزنم و در فضاي دل انگيز تو بنويسيم .بدان مي انديشم كه قنوتم بال پرنده اي شود كه در آسمان ياد تو بي كرانه گردد. وقيامم تا كهكشان ديدار تو قد بكشد.وشب ها تا صبح به سمت آسمان دست برآرم وبه حريم قدسي ات ناله برسانم.
مولاي من !
بيا ودست هاي خسته به آسمان گشوده شده را اجابت فرما
بيا ودردهاي درمان نيافته از درد انتظار را درمان بخش !
بيا ودل هاي شكسته از دوريت را به شادماني ميهمان كن !
اي مرهم دل شكستگان ! اي يوسف چشمان گريان عاشقان ى اي تمناي دل منتظران !
مهدي جان !
بيا كه طنين صدايت بلور وجود اين عاشقان را پر كند.
بيا كه زندگي خزان زده عاشقانت محتاج سخاوت بهاري امام عصرشان است.
بيا آقا جان ! بيا بيا كه ما با اين همه رو سياهي وشرمندگي باز ملتمسين ظهور توييم .
تو كريمي !
تو از تبار كرامتي !
پس مارا كه مدعي انتظار توييم ببخشاي وظهورت را از خدا بخواه كه گيتي تو را صدا مي زند.
پرده اي ماه فروزنده ز رخسار فكن تا جهان را كني از نور جمالت روشن