داستان مداد
پدر بزرگ از نوشتن دست كشيد ولبخندزنان به نوه اش گفت: مي خواهم وقتي بزرگ شدي مانند اين مداد شوي، پسرك با تعجب به مداد نگاه كرد وچيز خاصي در آن نديد.
پدر بزرگ ادامه داد در اين مداد پنج خاصيت است كه اگر به دستشان بياوري ، تا آخر عمرت با آرامش زندگي مي كني.
اول: مي تواني كارهاي بزرگ كني اما نبايد هرگز فراموش كني كه دستي وجود دارد كه حركت تو را هدايت مي كند؛ اسم اين دست خداست.
دوم: گاهي بايد از آنچه مي نويسي دست بكشي و از مداد تراش استفاده كني. اين باعث مي شود مدادكمي رنج بكشد اما آخر ، نوكش تيزتر مي شود.پس بدان كه بايد رنج هايي را تحمل كني چرا كه اين رنج باعث مي شود انسان بهتري شوي.
سوم: مداد هميشه اجازه مي دهد براي پاك كردن يك اشتباه از پاك كن استفاده كنيم. بدان كه تصحيح يك كار خطا ، كار بدي نيست. در واقع براي اين كه خودت را در مسير درست نگهداري مهم است.
چهارم: چوب يا شكل خارجي مداد مهم نيست؛ زغالي اهميت دارد كه داخل چوب است.پس هميشه مراقب درونت باش چه خبر است.
پنجم: مداد هميشه اثري از خود به جا مي گذارد؛ بدان هر كار در زندگي ات مي كني ردي به جا مي گذارد وسعي كن نسبت به هر كاري مي كني هوشيار باشي وبداني چه مي كني.
نتيجه گيري ها:
1- بعضي كارها هست كه اگر انجامشان دهيم انگار با خود كار نوشته ايم.
2- طوري زندگي كنيم كه مدادي در دست خدا باشيم نه در دست شيطان.
3- بعضي از ما آدم ها مداد هايي هستيم كه گم شده ايم يا كش رفته ايم.
نويسنده: محمد رضا آتشين صدف