روز شمار رويدادهاي دهه اول محرم
روز پنجم
1- در اين روز عبيدالله بن زيادفشخصي به نام «شبث بن ربعي» را به همراه يك هزار نفر به طرف كربلا گسيل داد.
2-عبيدالله بن زياد در اين روز دستور داد تا شخصي به نام «زجر بن قيس» بر سر راه كربلا بايستد وهر كه كس را كه قصد ياري امام حسين (عليه السلام) داشته وبخواهد به سپاه امام ملحق شود ،به قتل برساند . همراهان اين مرد 500 نفر بودند.
3-در اين روز با توجه به تمام محدوديت هايي كه براي نپيوستن كسي به سپاه امام حسين (عليه السلام) صورت گرفت،مردي به نام «عامر بن ابي سلامه» خود را به امام رساند وسرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسيد.
روز ششم
1- در اين روز عبيدالله بن زياد نامه اي براي عمر بن سعد فرستاد كه:من از نظر نيروي نظامي اعم از سواره و پياده تو را تجهيز كرده ام . توجه داشته باش كه هر روز وهرشب گزارش كار تو را براي من مي فرستند.
2-در اين روز «حبيب بن مظاهر اسدي» به امام حسين (عليه السلام) عرض كرد:يابن رسول الله!در اين نزديكي طائفه اي از بني اسد سكونت دارد كه اگر اجازه دهي من به نزد آنها بروم وآنها را به سوي شما دعوت نما يم.
امام (عليه اسلام) اجازه دادند وحبيب بن مظاهر شبانگاه بيرون آمد ونزد آنها رفت وبه آنان گفت:بهترين ارمغان را برايتان آورده ام،شما را به ياري پسر رسول خدا دعوت مي كنم،او ياراني دارد كه هريك از آنها بهتر از هزار مرد جنگي است وهرگز او را تنها نخواهند گذاشت وبه دشمن تسليم نخواهند نمود. عمر بن سعد اورا با لشگري انبوه محاصره كرده است،چون شما قوم وعشيره من هستيد،شما را به اين راه خير دعوت مي نمايم… .
در اين هنگام مردي از بني اسد كه او را «عبدالله بن بشير» مي ناميدند برخاست وگفت:من اولين كسي هستم كه اين دعوت را اجابت مي كنم و سپس رجز حماسي خواند:« قَد عَلِمَ القَومُ اِذ تَـواكَلوُا وَاَحجَمَ الفُرسانُ تَثاقَـلـُوا اَنِّي شجاعٌ بَطَـلٌ مُقاتِـلٌ كَاَ نَّنِي لَيثُ عَرِ ينٍ با سِـلٌ » (حقيقتاً اين گروه آگاهند- در هنگامي كه اماده پيكار شوند و هنگامي كه سواران از سنگيني و شدت امر بهراسند ،- كه من رزمنده اي شجاع ،دلاور و جنگاورم،گويا همانند شير بيشه ام.)
سپس مردان قبيله كه تعدادشان به 90 نفر مي رسيد بر خاستند وبراي ياري امام حسين (عليه السلام) حركت كردند. در اين ميان مردي مخفيانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردي به نام «ازرَق» را با 400 سوار به سويشان فرستاد. آنان در ميان راه با يكديگر در گير شدند، در حالي كه فاصله چنداني با امام حسين (عليه السلام) نداشتند. هنگامي كه ياران بني اسد دانستند تاب مقاوت ندارند، در تاريكي شب پراكنده شدند و به قبيله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبيب بن مظاهر به خدمت امام (عليه السلام) آمد و جريان را باز گو كرد.امام فرمودند:«لا حَولَ وَ لا قُوةَ اِلّا بِا للهِ»